نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

دوستی ها کمرنگ است

بی کسی ها پیداست

راست گفتی سهراب !

آدم اینجا تنهاست. . .



:: بازدید از این مطلب : 431
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

رمیده

 نمی دانم چه می خواهم خدایا

به دنبال چه می گردم شب و روز

چه می جوید نگاه خسته من

چرا افسرده است این قلب پرسوز

ز جمع آشنایان می گریزم

به کنجی می خزم آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور در تیرگی ها

به بیمار دل خود می دهم گوش

گریزانم از این مردم که با من

بظاهر همدم و یکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت

به دامانم دوصد پیرایه بستند

از این مردم، که تا شعرم شنیدند

برویم چون گلی خوشبو شکفتند

ولی آن دم که در خلوت نشستند

مرا دیوانه ای بدنام گفتند

دل من، ای دل دیوانه من

که می سوزی ازین بیگانگی ها

مکن دیگر ز دست غیر فریاد

خدارا، بس کن این دیوانگی ها

فروغ فرخزاد



:: بازدید از این مطلب : 274
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
                                    اس ام اس ویژه تبریک روز مادر و روز زن 

مادر ای لطیف ترین گل بوستان هستی
 تو شگفتی خلقتی
 تو لبریز عظمتی
 تو را دوست دارم و می ستایمت!
  دست بر دعا بر می دارم و از خدای یگانه برایت برکت,رحمت و عزت می طلبم.
مادر ای لطیف ترین گل بوستان هستی
 تو شگفتی خلقتی
 تو لبریز عظمتی
 تو را دوست دارم و می ستایمت!
  دست بر دعا بر می دارم و از خدای یگانه برایت برکت,رحمت و عزت می طلبم.



:: بازدید از این مطلب : 442
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
كه زيبا بنده ام را دوست ميدارم

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو ميگويد

ترا در بيكران دنياي تنهايان

رهايت من نخواهم كرد

رها كن غير من را آشتي كن با خداي خود

تو غير از من چه ميجويي؟

تو با هر كس به غير از من چه ميگويي؟

تو راه بندگي طي كن عزيز من، خدايي خوب ميدانم

تو دعوت كن مرا با خود به اشكي، يا خدايي ميهمانم كن

كه من چشمان اشك آلوده ات را دوست ميدارم

طلب كن خالق خود را، بجو ما را تو خواهي يافت

كه عاشق ميشوي بر ما و عاشق ميشوم بر تو كه

وصل عاشق و معشوق هم، آهسته ميگويم، خدايي عالمي دارد

تويي زيباتر از خورشيد زيبايم، تويي والاترين مهمان دنيايم

كه دنيا بي تو چيزي چون تورا كم داشت

وقتي تو را من آفريدم بر خودم احسنت ميگفتم

مگر آيا كسي هم با خدايش قهر ميگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشكستي؛ ببينم من تورا از درم راندم؟

كه ميترساندت از من؟ رها كن آن خداي دور؟!

آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را

اين منم پروردگار مهربانت.خالقت. اينك صدايم كن مرا. با قطره ي اشكي

به پيش آور دو دست خالي خود را. با زبان بسته ات كاري ندارم

ليك غوغاي دل بشكسته ات را من شنيدم

غريب اين زمين خاكي ام. آيا عزيزم حاجتي داري؟

بگو جز من كس ديگر نميفهمد. به نجوايي صدايم كن. بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاك با ايمان

قسم بر اسبهاي خسته در ميدان

تو را در بهترين اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن، تكيه كن بر من

قسم بر روز، هنگامي كه عالم را بگيرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهايت من نخواهم كرد

براي درك آغوشم، شروع كن، يك قدم با تو

تمام گامهاي مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو ميگويد

ترا در بيكران دنياي تنهايان. رهايت من نخواهم كرد



:: بازدید از این مطلب : 783
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود 
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت
 
یک روز اومده بود  دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره 

 خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟

به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا   از اونجا دور شدم
 
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت  هووو
.. مامان تو فقط یک چشم داره 
فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم .  کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..کاش مادرم  یه جوری گم و گور میشد…
 
روز بعد بهش گفتم اگه
واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟

 اون هیچ جوابی نداد.... 
حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم .
 
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت
 
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم
 
سخت درس خوندم و
موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم

  اونجا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی…
از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم
 
تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من

 اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو 

وقتی ایستاده بود دم در  بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا  ، اونم  بی خبر 

سرش داد زدم  “: چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!”  گم شو از اینجا! همین حالا
 

اون به آرامی جواب داد : ” اوه   خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم ” و بعد فورا رفت واز نظر  ناپدید شد . 
یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه
 
ولی من به
همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم  
بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی .
همسایه ها
گفتن که اون مرده 
ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم
اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن
 
ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور   اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،
 
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا
 
ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم
 
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم
 

آخه میدونی … وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی

 به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم

بنابراین چشم خودم رو دادم به تو

 برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم  به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه 
با همه عشق و علاقه من به تو
...



:: بازدید از این مطلب : 538
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

 

این شعر شاید به نظرتون طولانی بیاد ولی قشنگه ...با تشر از خانم بلندی عزیزم..

دخترم با تو سخن می گویم

گوش کن با تو سخن می گویم...

زندگی در نگهم گلزاریست

و تو با قامت چون نیلوفر،

شاخه ی پُرگل این گلزاری.

من در اندام تو یک خرمن گل می بینم.

گل گیسو، گل لب ها ، گل لبخند شباب.

من به چشم های تو گل های فراوان دیدم.

گل عفت، گل صد رنگ امید

گل فردای بزرگ

گل فردای سپید.

می خرامی و تو را می نگرم.

چشم تو آیینه ی روشن دنیای من است.

تو همان خُرد نهالی که چنین بالیدی...



:: بازدید از این مطلب : 382
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

کویر...

گرچه همیشه تا انتها خشک است

ولی زیباترین است اگر چه خشک است

چه زیباست شب تنهائی کویر

با ستارگانش ذهن را روشن کردند

با خدای خود وخاطراتت خلوت کردن

من اعتقادم به اینست

کلبه قشنگ خدا در کویر است

وقتی که او از ادمها دلگیر است دلش تنهائی می خواهد جای او در کویر است

اگر خدا را می خواهی بهتر ببینی دلت را به کویر بزن

ذهن تو در کویر باز است

خانه تو در انجا اباد است

انجا دروغ ریا را راهی نیست

انجا عاشقان را حبس قانونی نیست

بی وفایان را انجا عمری نیست

در کویر افتاب مهربانی می کند

شب زیبا را هدیه ارزوها می کند

کویر تورا با خدای خود تنها روبرو می کند

می توانی هرچه دلت می خواهد بگوئی

هر چه بگوئی دلت می خواهد

کویر خاطراتش همه زیبا

همه زیبا



:: بازدید از این مطلب : 390
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

کودکي با پاهاي برهنه بر روي برفها ايستاده بود

و به ويترين فروشگاهي نگاه مي کرد

زني در حال عبور او را ديد .
او را به داخل فروشگاه برد و برايش لباس و کفش خريد

و گفت: مواظب خودت باش
کودک پرسيد: ببخشيد خانم شما خدا هستيد؟
زن لبخند زد و پاسخ داد:نه
"من فقط يکي از بنده هاي خدا هستم "

کودک گفت:مي دانستم" با او نسبت داريد "


:: بازدید از این مطلب : 293
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

 

مي دونم اين جملات تكراري اند ...

وقتی کبوتری شروع به معاشرت باکلاغ ها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه می شود.

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.

دلهای بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند.

به سه چیز تکیه نکن، غرور، دروغ و عشق . آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد و با عشق می میرد.

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.

اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است.

وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم.

اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری.



:: بازدید از این مطلب : 285
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

   خیانت کرده ام .... آری و بر عشق تو می خندم


   دو چشمت را خودم امشب به روی خویش می بندم


   خیانت کرده ام .... آری نمی دانی و می گویم


   بدان راهی دگر بی تو برای عشق می جویم


   وفایم را ندیدی که خیانت را ببین حالا


   دل تنگم ندیدی که دل سنگم ببین اما



   ندیدی غرق احساسم ندیدی گریه هایم را



   خیانت کرده ام تا تو ببینی خنده هایم را



   خیانت کرده ام .... آری چه خشنودم که می دانی


   مکن اندیشه باطل که قلبم را بسوزانی


   امانت داده بودم دل به دستانت نفهمیدی؟


   چه آوردی به روز دل!!!!!!؟؟؟؟؟؟

 



:: بازدید از این مطلب : 284
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

من ، تـــــــــــــو ; ما

 

یادت هســـــــــــــــت ؟

 

تمــــــــــــــــــام شـــــــــــــد....!!!!؟؟؟؟

 

حالا : تــــــــــــــــو ، او ; شمـــــــــــــــا

 

من هم به سلامــــــــــــــــت . . .

 

 



:: بازدید از این مطلب : 291
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

خدايـــــــــــــــــا...

 

دستانـــــــــي را در دستانـــــــــــــم قرار بــــــــــــده که....

 

پاهايــــــــــــــــــــــش با ديگــــــــــــــــري پیش نـــــــــــــرود.......!!!

 

 



:: بازدید از این مطلب : 379
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

 

زن قـــــداست دارد ..............

 

بــــراى با او بـــــودن .......

 

بايد مـــــــــــــرد بود ! نه نـــــــــر ...... !!!

 

مطلب ارسالی از داداش گلم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

هرکه را دیدیـــــــــــم از مجنون و عشقش قصـــــــــه گفت


کـــــــــــاش میگفتند در این ره چه بر لیـــــــــــلا گذشت؟؟؟

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

چرا غـــــــــــــم میخــــــــــــــوری ، از ترس مـــــــــــــردن؟؟؟؟؟

 

مگــــــــــــــر آنها که غــــــــــــــم خوردن ، نمـــــــــــــردن؟؟؟؟؟

 



:: بازدید از این مطلب : 325
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

 

وقتی نگاهم می کرد تمام وجودم می لرزید تنها کسی بود که منو اينگونه عاشق كرد...

دلم مي خواست بدونه كه چقدر دوستش دارم...

اما اون هميشه بامن سرد و رسمي بود ، به خاطرش به علاقه خيلي ها پشت كردم اما بازهم........

يك روز به هم برخورد كرديم ازم دعوت كرد ! احساس خوبي داشتم...

اون روز خيلي حرف زديم اما اين بار هم سرد و رسمي........

سالها گذشت درسمونم تموم شد آخرين باري بود كه مي ديدمش يعني ميدونستم كه اين آخرين باره...

 آخرين حرف ما فقط يه نگاه بود ......

و درآخر گفت خدانگهدار......من رفتم !

 اون رفت من با انديشه اون و اون با انديشه فرداها...

زماني گذشت با خبر شدم كه ازدواج كرده !!!

 ميگفتند اون ديگه شاد نيست !

نميدونستم چرا من به تنهايي خود فكر ميكردم...!؟

سالها گذشت اونو  ديدم اين بار جسم بي روحش رو در مراسم خاك سپاريش...

 سردي جسمش منو ياد سخناش مينداخت...

حرفهايي سرد و بي روح....ديگه نخنديدم از اون هيچي به يادگار نداشتم جز يك نگاه..

دفتر خاطراتش بدستم رسيد با اندوهي زیاد اونو ورق زدم...

آخرين نوشتش مربوط به آخرين ديدارمون بود...

 

 نوشــــــــــــــته رو خونــــــــــــــــدم :

 

امــــــــــــروز براي آخريــــــــن بار ديـــــــــــــــدمش چقـــــــــــــــدر زيبـــــــــــــــــــــا شده بـــــــــــــــــود...

 هم زيبـــــــــــــــــــا بود ... هم مهربـــــــــــــــــــــان ...

 

 وقتي نـــگاهـــــــــــــــــم ميكــــــــــرد دلــــــــــــــــم ميلرزيد برق نگاهش نگذاشت بگــــــــــــم كه چقدر دوستــــــــــــــش دارم ...

 

من ديگه به تنهــــــــــــــــــايي خود فكر نمي كنم به غروري كه فاصلـــــــــــــــه را رقم زد فکر میکنم.

                           



:: بازدید از این مطلب : 275
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

نگو بار گران بودیمو رفتیم

نگو نامهربون بودیمو رفتیم

آخه اینها دلیل محکمی نیست....

         بــــــــگو با دیگــــــــــران بودیـــــــــــمو رفتیـــــــــــم ٪



:: بازدید از این مطلب : 305
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
  

 اونکه میگفت جونش به جونت بسته ست

   حالا داره به گریه هات میخنده

   اونکه میگفت بدون تو میمیره

   دروغ میگه دلش جنس کویره

  دروغ میگه تو گوش نده به حرفاش

  نگو میخوای هنوز بمونی باهاش

  خیال نکن بدون اون میمیری

  بذار بره نباشه جون میگیری............



:: بازدید از این مطلب : 298
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
آنگاه که بر عشقـــــــــــــــــــــــــــم

با طعنه ای پر معنا خندیدی و رفتی

تو بی خبر از فردا

من در تمام جانم

با عشق پر از آهم تورو میخواستم

بی آنکه بگویم : تو بودی وجودم ، اشک های شبانگاهم

اکنون دگر در من

آن عشق فرو مرده

اکنون که برگشتی

باد یاد تورو برده

من بر تو نمیخندم

             سهم تو ز من آآه است...



:: بازدید از این مطلب : 362
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
نمی بخشمت ولی..... 

 

  فراموشت میکنم همیشه به همین سادگی از آدمای بی ارزش

میگذرم....

                                               



:: بازدید از این مطلب : 339
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
می روم این بار دیگر بودنی در کار نیست....

                            خسته ام دیگر توان گفتن و تکرار نیست....

گفته بودم می روم اما نکردی باورم....

                            دیگر اکنون که زمان خواهش و اصرار نیست!!!

گر چه میدانم که دل بر بازگشتم بسته ای!!!!

                         خوش خیالی های تو مختص این یک بار نیست

دل به یار دیگری بستن اگر چه مشکل است

                             میزنم دل را به دریا ، دل سپردن عار نيست

تا به كي بايد غم عشق تباهي را كشيد؟!

                                داغ عشق كهنه بر خاطر زدن اجبار نيست

گر چه خوشبختم كه از دست تو راحت مي شوم

           هيچكس مانند من از بخت خود بيـــــــــــــــــــــــــزار نيست

دير شد بايد كه بگريزم كجايش با خـــــدا

                           حيف! تنها مي روم در شب كسي بيدار نيست.



:: بازدید از این مطلب : 351
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

در یکی از کوچه‌های بین جردن - ولیعصر بوتیک خانگی وجود دارد که ورود به آن نیازمند هماهنگی و تایید مشتریان ثابت آن است.
شرق: تهران‌گردي و پرسه‌زدن در مراكز خريد بي‌گمان يكي از تفريحات اين روزهاي مردم به‌شمار مي‌رود، مردمي كه اكثر آنها تنها به تماشاي ويترين‌هاي رنگارنگ بسنده مي‌كنند و هنوز خيلي از آنها نمي‌دانند كه زير پوست اين ابرشهر و مراكز خريد چه اتفاقاتي رخ مي‌دهد؛ اتفاقاتي كه هيچ ربطي به حرف‌هاي روزمره ندارد.

البته ما هم وضع‌مان بهتر از شما نيست. وقتي براي گزارش بوتيك‌هاي شمال شهر را شماره مي‌كنيم، خود را بسيار دورتر از قافله مي‌يابيم و اينجا؛ يعني در پايتخت دود و سيمان، ويترين‌هايي وجود دارد كه رنگ چهره را عوض مي‌كند.

شايد بتوان قبل از رسيدن به بطن گزارش و ارايه تصوري از بازار لباس‌هاي مارك‌دار اين پرسش را مطرح كنيم كه تصور شما از يك جفت كفشي كه زير پوست اين شهر و جايي در بوتيك‌هاي چشم‌نواز به بيش از سه‌ميليون‌تومان فاكتور مي‌شود يا فقط يك تي‌شرت كه به قيمت 400هزارتومان به فروش مي‌رسد، چيست؟

البته گمان بر ‌گران بودن كفش و تي‌شرت يادشده نبريد كه در ادامه گزارش شما را به جاهايي خواهيم برد كه با پنج‌ميليون‌تومان تنها قادر به خريد يك شلوار جين و يك جفت كفش خواهيد بود. بوتيكي در همين شهر كه اجناس داخل آن نيز همچون نامي كه بر سردر آن نقش بسته خاص و جذاب است. اگر قصد خريد لباس رسمي و كلاسيك داريد، سري به بوتيك «وي‌اي‌پي» واقع در نياوران بزنيد؛ جايي كه يك جفت كفش كالج را با حداقل 300هزارتومان و يك جفت كفش ورني كلاسيك ايتاليايي را مي‌توان با حداقل دوميليون‌تومان خريداري كرد.

 در اين بوتيك برندهاي معروف ايتاليايي خودنمايي مي‌كنند و شما مي‌توانيد با 150‌هزارتومان ساده‌ترين و ارزان‌ترين شلوار جين موجود را خريداري كنيد. پيراهن صد‌هزارتوماني، كت‌تك يك‌ميليون‌توماني، كاپشن چرم بهاره به قيمت يك‌و‌نيم‌ميليون و همچنين كراوات و دكمه سردست 400‌هزارتوماني از ديگر اجناسي است كه در اين بوتيك يافت مي‌شود.

اگر به دنبال لباس اسپرت بوده باشيد نيز مي‌توانيد سري به «جردن» بزنيد تا با دنيايي از برندهاي روز اروپا آشنا شويد. اگر ناراحتي قلبي داشته و با قيمت‌هاي اين منطقه آشنايي نداريد، پيشنهاد مي‌كنيم به فكر پرسه زدن در مراكز خريد اين قسمت از شهر نباشيد چرا كه شال‌گردن 500‌هزارتوماني و كت‌وشلوار 12‌ميليون‌توماني ضربان قلب شما را تندتر خواهد كرد.

انتهاي جردن و جايي نزديك به بزرگراه مدرس مركز خريد الهيه واقع شده است؛ مركز خريدي كه خريد از آن يكي از تفريحات عصرگاهي جوانان اين منطقه است. خريد از اين مركز خريد در مقايسه با ديگر مراكز خريد اين منطقه بسيار اقتصادي به نظر مي‌رسد چرا كه گران‌ترين كفش موجود در آن به يك‌ميليون‌تومان فاكتور مي‌شود و شلوارجين و پارچه‌اي هم بيشتر از 800‌هزارتومان قيمت ندارند. در قسمت لباس‌هاي زنانه نيز مانتوهايي تا 500‌هزارتومان و كيف و كفش تا يك‌و‌نيم‌ميليون‌تومان يافت مي‌شود و شال و روسري نيز در محدوده صد تا 200‌هزارتومان فاكتور مي‌شوند.

كمي پايين‌تر از اين مركز خريد اما در يكي از كوچه‌هاي بين جردن - وليعصر بوتيك خانگي وجود دارد كه ورود به آن نيازمند هماهنگي و تاييد مشتريان ثابت آن است. در اين بوتيك خانگي كه مساحتي بيش از 300مترمربع دارد طراحي هوشمندانه و مبلمان ايتاليايي چشم را نوازش مي‌كند و ساعت‌ها حضور در آن به لحظه‌اي مي‌ماند. پذيرايي و لباس يك شكل كاركنان از ديگر نكاتي است كه اين بوتيك را از ساير هم‌رديفان خود متمايز مي‌كند.

 «كونز»، «ليوايز»، «پرادا»، «ويكتوريا»، «آرماني»، «ورساچه»، «رجيو كالابريا» و لباس‌هايي با امضاي «آمانچيو اورتگا» معرف‌ترين طراح اسپانيا از جمله برندهايي است كه در اين بوتيك خانگي عرضه مي‌شود. خريد يك پالتو و يك جفت كفش از اين بوتيك حداقل 15‌ميليون‌تومان هزينه دربر خواهد داشت و اگر به فكر خريد تمامي لباس‌هاي خود از اين بوتيك باشيد، بايد چيزي حدود 50‌ميليون‌تومان براي يك ست لباس كنار بگذاريد. كت و شلوار 28 ميليوني با كمربند دو‌ميليون‌توماني را مي‌توانيد با يك جفت كفش لويي ويتون هشت‌ميليون‌توماني «ست» كنيد. كراوات، گيره كراوات و دكمه سردست‌ها (جواهر نشان) نيز چيزي حدود 10‌ميليون‌تومان برايتان هزينه خواهد داشت.

 قيمت پيراهن اما در اين بوتيك داستان ديگري دارد و همچون ساير اجناس بر اساس نوع جنس، رنگ‌هاي طبيعي استفاده شده و شركت توليد‌كننده تعيين مي‌شود. پيراهن مورد نياز براي ست مورد اشاره را مي‌توان با قيمت يك ميليون و 700‌هزارتومان خريداري كرد تا با لباس زير 200‌هزارتوماني و جوراب صد‌هزارتوماني ست مورد نظر در نهايت 50 ميليون ناقابل براي شما تمام شود. در اين بوتيك قبل از هرگونه تصميم به خريد، لباس‌هاي مورد نظر در تن مانكن‌ها براي شما به نمايش در مي‌آيد و پس از انتخاب مدل مورد نظر اقدام به پرو خواهيد كرد.

 لباس‌هاي زنانه نيز همين سازوكار را دارد و خانم‌ها نيز براي يك پالتو با برند «كالابريا» بايد حداقل 15‌ميليون‌تومان بودجه كنار بگذارند.

لباس شب با حرير روي شانه ايتاليايي كمي بيشتر 13‌ميليون‌تومان فاكتور مي‌شود. يك جفت كفش پاشنه بلند پردا نيز در اين بوتيك چهار‌ميليون‌تومان و كيف آن نيز شش‌ميليون‌تومان قيمت دارد. خانم‌ها نيز اگر خواستار پوششي متفاوت‌تر از ديگران در اماكن عمومي هستند سري به اين بوتيك زده تا با خريد شلوار جين « ويكتوريا» به قيمت دو‌ميليون‌تومان، كفش «لويي ويتون» به قيمت دو ميليون و 500‌هزارتومان، مانتو با امضاي «آمانچيو» به قيمت چهار‌ميليون‌تومان و روسري «بِربِري» به قيمت 900‌هزارتومان به اين خواسته خود دست پيدا كنند.

خريد از اين بوتيك با پذيرايي به پايان مي‌رسد و يكي از كاركنان نيز شما را تا اتومبيل همراهي خواهند كرد. كمي پايين‌تر و نرسيده به خيابان «آرش» نيز اين روزها افتتاح بوتيك‌هاي بزرگ و داير شدن نمايندگي برندهاي بزرگ جهاني رواج يافته است. در اين ميان اما ذكر اين نكته خالي از لطف نيست كه برخي از اين برندها از جمله «بنتون» كه در ايران اسم و رسمي براي خود دست و پا كرده‌اند، در اروپا و آسيا در رده برند‌هاي معمولي قرار دارند. «آدولفو دومينگوئز»، يكي از برندهايي است كه اجناس آن از چند سال پيش در اين منطقه عرضه مي‌شود.

 اين برند نيز همچون بسياري از برندهاي اروپايي و آمريكايي فاقد نمايندگي در ايران بوده و تنها عامليت فروش خود‌ در ايران را واگذار كرده است. اما اين برند قيمت‌هاي نسبتا متعادلي نسبت به ساير همرديفان خود دارد و يك جفت كفش در آن را مي‌توان به حداقل 500‌هزارتومان خريداري كرد. حداقل قيمت شلوار جين، تي‌شرت و پيراهن نيز در اين بوتيك به ترتيب 250، 200 و 180‌هزارتومان است. قيمت كيف و كفش اين برند نيز از يك‌ميليون‌تومان شرع مي‌شود و شما مي‌توانيد با پنج‌ميليون‌تومان يك دست لباس تهيه كنيد. كمي آن طرف‌تر اما يكي از برندهاي بزرگ عامليت فروش خود را در ايران داير كرده است و دوستداران برند «لاگوست» از اين به بعد مي‌توانند اجناس اصلي را از اين بوتيك تهيه كنند.

در اين فروشگاه حداقل قيمت هر عدد تي‌شرت 250‌هزارتومان، كيف ورزشي 300‌هزارتومان، كفش 500‌هزارتومان، گرمكن ورزشي 700‌هزارتومان و جوراب 50‌هزارتومان است. در رده لباس‌هاي ورزشي برند «فيلا» نيز اقدام به داير كردن شعبه جديد خود در اين منطقه كرده است و دوستداران ورزش مي‌توانند با مراجعه به آن هر جفت كفش ورزشي را حداقل 150‌هزارتومان، گرمكن و شلوار را 200‌هزارتومان، كيف ورزشي 150‌هزارتومان و تي‌شرت را 90‌هزارتومان خريداري كنند.

كمي بالاتر از «جردن» در منطقه «فرشته» نيز مراكز خريد رنگ و بوي گراني به خود گرفته‌اند و در اين مراكز هر جفت كفش حداقل دوميليون تومان، مانتو 500‌هزارتومان، كيف و كفش سه‌ميليون‌تومان، كت و شلوار پنج‌‌ميليون‌تومان، روسري 500‌هزارتومان، شلوارجين 300‌هزارتومان، لباس زير صد‌هزارتومان، شلوار پارچه‌اي 200‌هزارتومان، شال مردانه صد‌هزارتومان، كمربند 400‌هزارتومان و كيف پول مردانه 800‌هزارتومان فروخته مي‌شود.

 گشتي در مراكز خريد ياد شده نيازمند يك روز فراغت كامل است تا شايد از اين رهگذر با واقعيت‌هاي شيرين زندگي در پايتخت نيز آشنا شويد. با پرسه زدن در مراكز خريد شمال شهر تصويري از واقعيت‌هاي اين روزهاي جامعه را در برابر ديدگان‌تان خواهيد ديد؛ واقعيتي كه در هياهوي سياست و مشكلات اقتصادي كشور بسيار كمرنگ شده است.


:: بازدید از این مطلب : 581
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
تصاویری از جزایر رویایی "بورا بورا" فرانسه

















:: بازدید از این مطلب : 431
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

داستانک؛ دلقک

روزی مردی نزد پزشک روانشناس معروف شهر خود رفت. وقتی پزشک او را دید دلیل آمدنش را پرسید، مرد رو به پزشک کردو از غم های بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد.

مرد گفت: دلم از آدم ها گرفته از دروغگویی ها، از دورویی ها، از نامردی ها، از تنهایی، از خیلی ها از… مرد ادامه داد و گفت: از این زندگی خسته شده ام، از این دنیا بیزارم ولی نمی دانم چه باید کنم، نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم

پزشک به مرد گفت: من کسی را می شناسم که می تواند مشکل تورا حل نمایید. به فلان سیرک برو او دلقک معروف شهر است. کسی است که همه را شاد می کند، همه را می خنداند، مطمئنم اگر پیش او بروی مشکلت حل می شود. هیچ کسی با وجود او غمگین نخواهد بود.

مرد از پزشک تشکر کرد و در حالی که از مطب پزشک خارج می شد رو به پزشک کرد و گفت: مشکل اینجاست که آن دلقک خود منم...




:: بازدید از این مطلب : 326
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

ازدواج دختر هندی با مار کبری!

یک دختر هندی به نام "بیمبالا داس" به خاطر علاقه زیاد به مار کبرا تصمیم به ازدواج با این مار گرفت و در مراسم عقد این زوج حدود 2000 نفر مشارکت داشتند.

این مراسم در ولایت اوریسا، واقع در شرق هند برگزار شد.


به گزارش برترین ها؛ عروس بیمبالا داس که 30 سال سن دارد می گوید: من عاشق این مار هستم و هر وقت برای آن شیر می ریزم، فورا برمی خیزد و آن را می نوشد و هیچ آزاری به من نمی رساند.

گفتنی است که پیشتر یک زن آمریکایی با یک خر، یک زن دیگر نیز با یک سگ و یک خانه ازدواج کرده اند!



:: بازدید از این مطلب : 1522
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

عکس های مضحک از قیافه های طوفان زده!

یک عکاس لیتوانیایی تصاویر خنده آوری از چهره افرادی که در مقابل وزش شدید باد ایستادند، گرفت که به دلیل مضحک بودن آن سه میلیون کاربر اینترنتی جذب کرد.


"تاداس اسیرنیوسکاز"، جریان هوا را از طریق سشوار بسیار قوی به سمت صورت آنها گرفته و واکنش مضحک آنها در مقابل باد این سشوار را عکس گرفت.

این عکاس لیتوانیایی گفت: با این کار می خواستم واکنش افراد و صورت آنها در مقابل باد را نشان بدهم و با نمایش آنها در نمایشگاه عکس و اینترنت خنده را بر لبان مردم جاری کنم.

























:: بازدید از این مطلب : 954
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

باور کنید این تصاویر فتوشاپی نیستند!

عکس‌هایی که در ادامه مشاهده می‌کنید توسط Jack Long گرفته شده اند. این عکس‌ها که شمایی از گل در گلدان را به تصویر کشیده‌اند، با استفاده از پاچیدن رنگ و گرفتن عکس با سرعت بالا خلق شده اند و عکاس از هیچ نرم‌افزار ویرایش عکس یا سه بعدی‌سازی در آنها بهره نبرده است. در ادامه شما را به مشاهده گالری عکس‌های فوق‌العاده Jack Long دعوت می‌کنیم.


در حقیقت جک خیلی تمایل ندارد به همه اعلام کند چگونه توانسته این صحنه‌ها را خلق کند. در واقع وی راز ساخت این صحنه‌ها را لو نمی‌دهد. اما قطعا از عکاسی با سرعت بالا و به نحوی توقف زمان استفاده کرده است.

وی برای اینکه بتواند هر عکس را خلق کند، باید صد‌ها عکس می‌گرفته تا آنچه مد نظرش بوه را بدست آورد.

ما هم مثل شما کنجکاویم بدانیم Jack Long چگونه این عکس‌‌ها را گرفته، ولی از آنجا که jack قصد ندارد روش خود را لو بدهد، به تماشای آثار وی بسنده می‌کنیم.
















:: بازدید از این مطلب : 387
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

تصاویر شگفت انگیز سلول های انسان

تا به حال اعضای بدنتان را با کوچک ترین جزئیاتشان دیده اید؟ در اینجا تصویر جالب و شگفت انگیز (حتی شاید ترسناک) 25 عضو بدن را که در زیر یک میکروسکوپ الکترونی قرار گرفته اند مشاهده می کنید.


1. مژه ها


2. باکتری هایی که روی زبان انسان قرار گرفته اند.


3. مو


4. سرخرگ


5. سلول های مغز


6. انتهای عصب


7.اسپرم


8. روده کوچک


9. ریه


10. پلاک دندان


11. جوانه چشایی


12. نقطه کور در چشم


13. Stereocilia در گوش


14. نورون های مغز


15. گلبول های قرمز


16. لخته شدن خون بیش از زخم


17. سلول های سرطانی سینه


18. دی ان اِی


19. سلول های خونی


20. عنبیه چشم


21. عرق بر روی انگشت اشاره


22. سلول های بنیادی مغز استخوان انسان


23. پلاکت خون


24. خط الراس اثر انگشت


25. بطن قلب



:: بازدید از این مطلب : 389
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

اشتباهات رایج در فیس‌بوک و راه‌حل‌های تصحیح آنها


1– به طور متناوب برنامه‌های مورد تایید خود را بررسی نمی‌کنید

تعداد برنامه‌هایی که در فیس‌بوک تایید کرده‌اید چند تا هستند؟ این یکی از اولین پرسش‌هایی است که خیلی از ما پاسخ صحیح آن را نمی‌دانیم. زمانی تعداد این برنامه‌ها زیاد می شود که به طور نمونه یکی از دوستان خبری را از طریق یکی از این برنامه‌ها برایمان ارسال می‌کند، و ما مجبوریم برای ملاحظه آن، ابتدا این برنامه را تایید نماییم. این موضوع برای شرکت در برخی از نظرسنجی‌ها، بازی‌های گروهی و در واقع برقراری تعامل دو سویه با اغلب دوستان و آشنایان فیس‌بوکی لازم است.


مسئله: اغلب برنامه‌ها دسترسی زیادی به اطلاعات خصوصی ما دارند. دقیقاً نمی‌دانیم که این دست برنامه‌ها به چه نوع از داده‌های ما دسترسی دارند و چگونه از آن استفاده می‌کنند. بهتر است هر ماه یکبار فهرست برنامه‌های مورد تایید خود را بررسی کنیم و موارد اضافی را از آن حذف نماییم.

حل مسئله: برای بازبینی فهرست برنامه‌های تایید شده‌ی خود کافی است به صفحه تنظیمات App Setting سری بزنید. فیس‌بوک می‌کوشد تا این برنامه‌ها را به ترتیب زمانیکه آنها را تایید کرده‌ایم، نمایش دهد. با دقت این فهرست را بررسی کنید و مواردی که دیگر نیازی به آنها ندارید را با زدن علامت ضربدر حذف نمایید. همچنین می‌توانید از لینک «ویرایش» اطلاعات بیشتری پیرامون برنامه و تنظیمات مورد نظر آن را کسب کنید. اگر می‌خواهید تنها دسترسی به برنامه‌ای خاص را محدود نمایید بهتر است از لینک ویرایش استفاده کنید تا هرگونه تغییری که مد نظر دارید را اعمال نمایید. راستی نیازی نیست به دنبال دکمه «ذخیره» باشید؛ به محظ اینکه تنظیماتی را تغییر دهید، تمامی موارد ذخیره می‌شوند.

پس از انجام این مرحله، فهرست برنامه‌های شما مرتب و منظم شده و دیگر دغدغه‌ای از این بابت نخواهید داشت. فقط فراموش نکنید که یک ماه دیگر باید سری به همین جا بزنید و دوباره فهرست برنامه‌های خود را نظم و ترتیب ببخشید.

2- فید خبرهای دریافتی‌تان را فیلتر نکرده‌اید


مسئله: آیا فهرست اخباری که برایتان نمایش داده می‌شود خیلی طولانی و گاه پر از محتوای ناخواسته است؟ شاید دوستان بسیار زیادی دارید که دائماً در حال نوشتن مطالب مختلف هستند. دلیل این موضوع این است که شما مطالب دریافتی را فیلتر نکرده‌اید.

حل مسئله: هدف فیس‌بوک هر چه بیشتر درگیر کردن مخاطبان و صرف زمان بیشتر در محیط این شبکه‌اجتماعی است. اگر دوستی دارید که مدام مطالب نامربوط می‌نویسد می‌توانید مطالب ورودی از طرف وی را به طور کامل فیلتر نمایید. کافی است موشواره خود را به سوی علامت مثلثی گوشه بالا سمت راست هر پست ببرید و از منوی بازشونده، یکی از گزینه‌های «تمامی مطالب»، «اغلب مطالب» و «مطالب مهم» (All Updates, Most Updates, یا Only Important Updates) را برگزینید. از این گذشته، می‌توانید گزینه «عدم عضویت» (Unsubescribe) را انتخاب کنید. بدین ترتیب بدون اینکه فرد مورد نظر از فهرست دوستان‌تان حذف شود دیگر هیچ یک از مطالب ارسالی او را مشاهده نخواهید کرد.

در حقیقت، می توانید از فهرست اعلانات نیز خود را بیرون کنید. بدین ترتیب صفحه اخبار و اطلاعات تان را تمیز و مرتب کرده و از مطالب اضافی می زدایید. اگر گزینه ی مربوط به فیلتر کردن به حد کافی برای شما مناسب نیست، می توانید از افزونه SocialFixer استفاده نمایید که تمامی این کارها را به سرعت و به صورت خودکار برایتان انجام می دهد.

3- هیچ نظارتی بر تنظیمات مربوط به حریم خصوصی تان ندارید


مسئله: فیس‌بوک و حریم خصوصی؛ این دو موضوع را نمی‌توان با هم جمع کرد! اما اگر قدری تلاش کنید، می‌توانید نحوه‌ی استفاده و اشتراک‌گذاری اطلاعات خود در فیس‌بوک را مدیریت نمایید. جالب اینجاست که برخی از کارفرمایان از فیس‌بوک برای بررسی وضعیت افراد و سوابق کارمندان خود استفاده می‌کنند و با وجود بیش از 13 میلیون کاربری که هنوز تنظیمات حریم خصوصی‌شان را تنظیم نکرده‌اند، می‌توان این استنباط را داشت که خطری جدی در این زمینه وجود دارد.

حل مسئله: انجام تنظیمات مربوط به حریم‌خصوصی در فیس‌بوک کار دشواری نیست! اگر مایل نیستید تا زمان زیادی را صرف این کار کنید، کافی است به صفحه مربوط به Privacy Setting مراجعه کرده و کلیه گزینه‌ها را غیرفعال نمایید. باوجودی که این موضوع می‌تواند موجب کاهش کارایی فیس‌بوک شود، ولی حفظ اطلاعات فردی باارزش شما مهمتر از این حرف‌ها است. البته بهتر است در فواصل زمانی مشخص این تنظیمات را بازبینی نمایید و در صورت تمایل تنظیمات خود را تغییر دهید.

4- همیشه از برخی خصوصیات فیس‌بوک می‌نالید اما زمانی را برای تغییر آن صرف نمی‌کنید.

مسئله: هر از گاهی برخی از کاربران از این موضوع می‌نالند که بخش به‌روزرسانی فیس‌بوک آن چیزی که باید نیست، اما آنها از این موضوع غافل‌اند که می‌توانند مشکلات مربوطه خود را به سادگی رفع و رجوع کنند.

حل مسئله:تمام آن چیزی که نیاز داریم یک افزونه کوچک به نام Social Fixer است. این افزونه به سادگی بر روی کلیه مرورگرهای وب نصب شده و شما را از شر هر آنچه که دوست ندارید راحت می‌کند. برخی از خصوصیات این برنامه عبارتند از:

غیر فعال کردن قابلیت گفتگو
غیر فعال کردن قابلیت بارگذاری خودکار پست‌ها
 فیلتر کردن مطالبی که تمایل به ملاحظه آن نداریم
 از کار انداختن تایم لاین (مربوط به حساب کاربری خودتان)

موارد فوق‌الذکر تنها بخشی از خصوصیات بی‌شمار این افزونه است. اگر از خصوصیتی خاص در فیس‌بوک خوشتان نمی‌آید، دیگر ناله نکنید و تنها زحمت نصب Social Fixer را بر خود هموار کنید و خود مشکلتان را حل نمایید.

5- دوستی با همه




مسئله: فیس‌بوک در آغاز یک کلوپ اختصاصی برای دانشجویان هاروارد بود که بعدا بین کلیه دانشجویان و سپس بین تمامی کاربران وب مشترک شد. ایده اولیه فیس‌بوک برقراری ارتباط با دوستان بود، اما کم کم این شیوه به گونه‌ای شده است که حتی افرادی که با هم هیچ ارتباطی ندارند نیز با یدیگر در ارتباط قرار می‌گیرند! این موضوع نه تنها باعث شده تا فهرست دوستان بلند بالایی داشته باشیم که دیگر نتوان بر روی آن مدیریتی صورت داد، بلکه اکنون خیلی‌ها که هیچ ارتباطی ندارند نیز با هم دوست شده‌اند و در نتیجه خیلی‌ها که اکثر غریبه‌اند، از موضوعات شخصی ما آگاهی دارند. خوشبختانه برای رفع این مشکل راه کار ساده‌ای وجود دارد.

حل مسئله: پیامی به تمامی دوستان‌تان بفرستید و به آنها اطلاع دهید که می‌خواهید دست به خانه تکانی بزنید، از آنها بخواهید هر کسی که مایل است همچنان در جمع دوستان شما باقی بماند با ارسال پیامی مطلعتان نماید. این پیام را برای یک تا دو هفته پیگیری نمایید و بعد آنهایی که هیچ ارتباطی برقرار نکرده‌اند را از فهرست حذف کنید. البته اگر قصد داشته باشید این کار را به صورت دستی انجام دهید ممکن است روزها به درازا بیانجامد، اما می‌توانید از اسکریپت GreaseMonkey با نام FacebookDeletes استفاده کنید که کار را بسیار ساده کرده است.
6- صندوق پست الکترونیکی‌تان مملو از هرزنامه‌های فیس‌بوک شده است

مسئله: فیس‌بوک دوست دارد شما وقت بیشتری را در این شبکه اجتماعی تلف کنید و یک راه برای انجام این امر، ارسال مرتب نامه‌های الکترونیکی پیرامون وضعیت دوستان، گروه‌ها و غیره است. فرقی نمی‌کند که هر دقیقه نامه‌ای برایتان ارسال کند، این کار در روز بارها و بارها ادامه می‌یابد. درواقع این نامه‌ها یادآوری این است که در غیاب شما در فیس‌بوک چه می گذرد. با وجودی که این نامه‌ها می‌توانند مفید به نظر برسند؛ اما وقتی که تعداد آنها از حد و اندازه می‌گذرد خسته کننده و ملول آور می‌شوند.



حل مسئله: برای شروع، به صفحه تنظیمات مربوط به اعلانات در حساب کاربری فیس بوک تان سری بزنید. در ابتدا شاید کمی گیج شوید چرا که آنجا موارد بسیار زیادی وجود دارد که باید بررسی کنید، اما وضع به آن پیچیدگی‌ها که به نظر می‌رسد، نیست. در زیر عنوان «All Notifications» فهرستی از دسته‌بندی‌ها را ملاحظه می‌فرمایید. آن را گشوده و مواردی که به ارسال نامه یا پیامک منجر می‌شود را ملاحظه فرمایید. بهتر است در ابتدا تمامی موارد را غیر فعال کرده و سپس بازگردید و هر یک که به نظرتان مفید می‌آید را دوباره فعال نمایید. این فهرست بلندبالایی است و ممکن است در مواجهه با آن کمی ناشکیبایی کنید. به هر حال می‌توانید مطمئن باشید که پیام‌های ارسالی از سوی فیس‌بوک به حداقل ممکن رسیده است.

راه حل دیگر استفاده از سرویس The Friend Mail است، به کمک این سرویس می‌توانید از وقایع مهم مانند تولد دوستان فیس‌بوکیتان مطلع شوید.

7- همه وقت خود را در فیس بوک تلف نکنید

مسئله: روزانه چند ساعت را در فیس بوک صرف می‌کنید؟ برخی کل عمر خود را در فیس‌بوک تلف می‌کنند! شاید عجیب باشد که الان در فیس‌بوک نیستید و مشغول مطالعه این مقاله در زومیت می‌باشید، شاید هم لینک آن را در فیس‌بوک یافته‌اید و از اینجا سر در آورده‌اید! فیس‌بوک یکی از پدیده‌هایی است که به دشواری می‌توان از آن رهایی یافت. حتی یکبار سرزدن به آن در روز نیز می‌تواند تا حد زیادی از میزان خلاقیت شما بکاهد. اگر فکر می‌کنید که فیس‌بوک موجب شده تا بسیاری از کارهای‌تان انجام نشده باقی بماند، الان بهترین زمان برای ترک آن فرا رسیده است!


حل مسئله: می‌توانید خیلی ساده فیس‌بوک را ترک کنید، و به کارهای مهم‌تر تان برسید. اگر دانشجو هستید به فکر کتاب و درس و مدرسه باشید و اگر کار و کاسبی دارید به بیزینس بپردازید.

بهتر است قبل از ترک فیس بوک کلیه قابلیت‌های آن را غیرفعال کرده و تنظیمات مربوط به حریم خصوصی کاربران را نیز به نحوی تغییر دهید که حداقل اطلاعات فردی‌تان در اختیار دیگران قرار بگیرد. اگر دوست دارید می‌توانید به کمک این مقاله؛ ساعاتی را که در فیس بوک صرف می‌کنید رهگیری کنید و تصویری واضح از میزان استفاده‌تان بدست آورید. بدین ترتیب بهتر متوجه می‌شوید که چقدر از وقت با ارزش تان را در این سایت تلف می کنید.



:: بازدید از این مطلب : 366
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

روز پدر

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم
که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود …

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

ولی پدر ...

یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمی بیند و نمی داند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

بیایید قدردان باشیم و در آستانه روز پدر، سلامتی پدر و مادرهامون رو از خدا بخواهیم

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

در آستانه
15 خرداد 91 (سیزدهم رجب) مصادف با سالروز
ولادت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام و روز بزرگداشت پدر
برای تمام پدران گل ایرانی آرزوی سلامتی و طول عمر داریم
و امیدواریم بتونیم فرزندانی قدر شناس باقی بمونیم

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

به یمن لطف تو بختم بلند خواهد شد
سرم به خاك رهت ارجمند خواهد شد

لبی كه زمزمه درد می كند شب و روز
به یمن روی تو پر نوشخند خواهد شد



:: بازدید از این مطلب : 344
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

دریاچه نئور دریاچه ای مابین شهر اردبیل و شهر خلخال

دریاچه نئور دریاچه ای مابین شهر اردبیل و شهر خلخال در مرز بین استان اردبیل و استان گیلان است. این دریاچه در ۴۸ کیلومتری جنوب شرقی اردبیل به‌طرف خلخال در یکی از دره‌های کوهستان باغرو و در ارتفاع ۲۵۰۰ متری از سطح دریا با مساحتی بالغ بر ۲۱۰ هکتار و عمق متوسط ۵ متر است



:: بازدید از این مطلب : 351
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی


«ژان پل سارتر» در 21 ژوئن 1905 در پاريس متولد شد. پدرش مهندس نظامي نيروي دريايي و مادرش، دختر عموي «آلبرت شوايتزر»، برنده جايزه نوبل صلح بود. وقتي كه پل پانزده ماهه بود، پدرش مرد و او تا سن ده سالگي نزد «شارل شوايتزر»، پدر بزرگ مشهورش که معلم زبانهاي خارجي هم بود، تربيت يافت. «پولوي» کوچک از سال 1907 تا 1917، يعني مدت ده سال را نزد خانواده مادري اش با خوشي سپري كرد و با حضور در محيط کتابخانه پدر بزرگ با ادبيات آشنا شد. در سال 1917، مادرش با يک مهندس فني ازدواج کرد و بدين ترتيب، دوران خوشي او پايان يافت. پل تا سن 15 سالگي براي تحصيل به مدرسه اي در «روشل» مي رفت، اما تحمل اوضاع مدرسه و رفتارهاي خشونت آميز دانش آموزان براي او بسيار دشوار بود. وي در سال 1921 به دليل بيماري به پاريس بازگشت. در شانزده سالگي در مدرسه پاريس با «پل نيزان»، نويسنده جوان - که به مدت هفت سال دوست صميمي او بود - آشنا شد. سارتر به همراه نيزان براي ادامه تحصيل در رشته فلسفه وارد دانشسراي عالي پاريس شد که محل آشنايي او با «سيمون دو بووار» نيز بود. افتخاري که سارتر از دوران کودکي در پي كسب آن بود با رد نوشته هايش از سوي ناشران، ناکام ماند. اما با نگارش نخستين رمان فلسفي اش با نام «تهوع» در سال 1938 و چند زندگينامه درباره خود، شهرت خاصي يافت. پس از آن، نگارش مجموعه اي از داستانها را با نام «ديوار» (1939) آغاز كرد که به دليل جنگ دوم جهاني، ناتمام ماند. پيش از شروع جنگ، سارتر آگاهي سياسي نداشت و فردي صلح جو بود، بي آنکه براي صلح مبارزه کند. او در عين ضدنظامي بودن، بدون هيچ گونه ترديدي وارد جنگ شد و با استفاده از فرصتها توانست به طور متوسط ، 12 ساعت در روز به مدت نه ماه حدود 2000 صفحه بنويسد که بخشي از آن با نام «دفترهاي بلاهت جنگ» چاپ شد. سارتر در 21 ژوئن 1940، اسير و به اردوگاهي در آلمان منتقل شد. او در زندان، همبستگي با انسانها را آموخت، شبها براي زندانيان داستان مي گفت و حتي نمايشنامه هايي هم در زندان اجرا کرد. پل در سال 1941 با مدرک ساختگي پزشکي آزاد شد؛ اما حضور در زندان، زندگي او را تغيير داد. او با تعهد تازه اي که در وجودش شکل گرفته بود به پاريس رفت تا با دوستان خود از جمله «مرلوپونتي»، جنبش مقاومتي را به نام جنبش «سوسياليسم و آزادي» تشکيل دهد. با وجود مخالفت بسياري از فيلسوفان، براي گسترش جنبش خارج از پايتخت و جذب «آندره مالرو» و «آندره ژيد» به شهرستانها رفت، اما با دستگيري دو تن از دوستانش، جنبش نيز از هم پاشيده شد. سارتر تصميم گرفت تا با قلم خود به مقاومت ادامه دهد. او در سال 1943، نمايشنامه «مگسها» را که درخواستي براي مقاومت بود، اجرا كرد و در همان سال با انتشار کتاب «هستي و نيستي» و با پيروي از انديشه هاي «هايدگر»، پايه هاي نظام فکري خود را مشخص نمود. سارتر در مدت چند روز، نمايشنامه اي با نام «درهاي بسته» را به نگارش درآورد که با موفقيت همراه شد.
ژان پل سارتر، فيلسوف، رمان نويس، روزنامه نگار و مبارز سياسي فرانسوي با ادبيات متعهد و فلسفه «اگزيستانسياليسم»[*] خود، شهرت زيادي در ميان فيلسوفان قرن بيستم به دست آورد. اگزيستانسياليسم سارتر بر آزادي کامل انسان و مسئوليت پذيري او در قبال خود و ديگران تاکيد دارد. در حقيقت، وي در اين دوران مانند همه روشنفکران هم عصرش به آرمان انقلاب مارکسيست پيوست، اما به حزب کمونيست شوروي - که به باور او تامين کننده آزادي نيست - علاقه چنداني نداشت. «سيمون دو بووار»، «سارتر» و ديگر دوستانش در جست وجوي راه سومي بودند که سرمايه داري و استالينيسم را رد کند. او در نشريه خود بر ضد جنگ هند و چين موضع گيري كرد و امپرياليسم امريکا را مورد انتقاد قرار داد. جنگ کره و سپس، سرکوب تظاهرات ضد نظامي «حزب کمونيست» فرانسه، سارتر را به انتخاب يک راه رهنمون ساخت؛ اينکه کمونيسم، راه حل همه مشکلات پرولتاريا است. او در نشريه «دوران مدرن» نوشت :
«اگر طبقه کارگر از حزب کمونيست جدا شود، تنها يک راه دارد و آن اينکه به غبار تبديل گردد».
بنابراين، سارتر به حزب کمونيست پيوست و حتي به عنوان سخنگوي حزب به شوروي سفر كرد. پس از آن، رياست انجمن فرانسه - شوروي را به عهده گرفت و عضو شوراي جهاني صلح شد. هواداري سارتر از حزب کمونيست فرانسه تا پاييز 1956- که تانکهاي شوروي به بوداپست يورش بردند - ادامه داشت. وي پس از امضاي شکايت جمعي از روشنفکران چپگرا و کمونيست هاي معترض، در مصاحبه اي طولاني با نشريه «اکسپرس»، خود را از حزب جدا کرد.
 
مفهوم تعهد و آزادي از نظر سارتر
فلسفه سارتر مبتني بر آزادي است، اما به اعتقاد او آزادي، ماهيت و جوهر بشر نيست؛ بلكه چيزي است که به بشر امکان مي دهد تا ماهيت خود را تحقق بخشد و رفته رفته، تعريفي از خود به دست دهد. قدرتي است که بشر به وسيله آن مي تواند جهان را تغيير دهد. آزادي، امکان بشر براي زندگي بهتر است، اما براي همين آزادي، حدي هم وجود دارد و آن اينکه کسي نمي تواند در جهان نباشد و نيز هيچ کس نمي تواند در جهان کاري نکند. هر فردي ناچار است با ديگران زندگي کند، حتي اگر از آنها کناره بگيرد؛ يعني اينکه گريز از اجتماع ممکن نيست. آزادي و عمل، پشت و روي يک سکه اند.
سارتر بر اين باور است كه در تمدن بورژوازي، آزادي تجارت از اولويت بيشتري نسبت به آزاديهايي مانند آزادي افکار، مطبوعات و تشکيل انجمنها برخوردار است و چون تجارت آزاد به استعمار و استثمار و سياست نواستعماري وابسته است، در کنه خود، آزادي نيست، بلكه وسيله اي براي گرفتن آزادي ديگران است. خلاصه آنکه، آزادي بورژوازي، حقيقي نيست، بلكه انتزاعي بوده و در خدمت نظام سرمايه داري است.
به نظر سارتر، مارکسيسم به دليل عدم مخالفت به يک کليسا تبديل شده و دگرگوني در آن وجود نداشته است. اگر مارکسيسم در جاي خود قرار مي گرفت، نيازي به اگزيستانسياليسم نبود. وي در اين ارتباط بيان مي دارد :
«ما محکوم به تعهد هستيم؛ همچنان که محکوم به آزادي. تعهد ناشي از يک تصميم، ارادي و يا انتخابي نيست. من نمي توانم تصميم بگيرم كه متعهد نباشم. من همواره متعهد هستم، همچنان که به دنيا پرتاب شدم».
با اين جملات مي توان به اهميت مفهوم تعهد در نزد سارتر پي برد. وي تعهد را به معناي عضويت در حزبهاي مختلف نمي داند. تعهد سارتري با ماترياليسم - که بر مبناي آن، انسان انعکاس وضع مبتني بر اقتصاد اجتماعي است - مخالف است. او خودداري از انتخاب را نوعي انتخاب مي داند؛ انتخاب انتخاب نکردن.
سارتر در بازگشت از زندان به «سيمون دو بووار» گفت :
«جنگ، معناي تعهد را به من آموخت».
او بيطرفي را در جهان امروز بي معنا مي دانست و بر اين باور بود که بيطرفي، جانبداري از ستم است.
سارتر از طرفداران کمونیسم بود؛ هر چند که هرگز به ‌طور رسمی به عضویت حزب کمونیست در نیامد. وی بیشتر عمر خود را صرف مطابقت دادن ایده‌های اگزیستانسیالیستی‌اش کرد. سارتر بر اين باور بود که انسان باید سرنوشت‌ خود را تعیین کند. از نظر او، بنا بر اصول کمونیسم، نیروهای اقتصادی- اجتماعی جامعه که از کنترل انسان خارج هستند، نقشی حیاتی در تعیین مسیر زندگی اشخاص دارند.
سارتر در سال ۱۹۶۴، برنده جایزه نوبل ادبیات شد، اما آن را نپذيرفت. وي در همان سال، رئیس سازمانی به نام «دفاع از زندانیان سیاسی ایران» شد که تا زمان پیروزی انقلاب ۱۹۷۹ به فعاليت خود ادامه داد. او جايزه «لژيون دونور کلژ دو فرانس» را نيز در سال 1945 رد کرده بود.
سارتر در سال ۱۹۸۰ از دنیا رفت. خاکستر او در گورستانی در پاریس به خاک سپرده شد. پس از مرگ سارتر، «سیمون دوبووار»، کتابی با نام «مراسم وداع» در مورد مرگ وی نوشت.



:: بازدید از این مطلب : 427
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 12 خرداد 1391 | نظرات ()