نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
باران کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه ....

این شاید اخرین حرفهامون باشه ....

من فردا و احتمالاجمعه خونه نیستم . میرم خونه خواهرم .

توهم که از فردا میری سفر تا هفته ی بعد ....

باران دلم برات تنگ میشههههههههههههههههههههههههههه

کارای آشپزخونه معمولا با من هست ... مامان به کارای حیاط و باغچه میرسه ...

دیگه عادت کردم ... ازاینکارا خسته نمیشم ... روحم خسته باشه بیشتر اذیت میشم ...

باران ؛ این دعوا فرق داره .آخه داداش من کوچیکتره ازمن اما زبونش درازتره ..............

هرچی بود ؛ ازش گذشتم ولی حسابی من را بهم ریخت ... هنوز سرم درد میکنه ...

تو چه خبر؟ کجا بودی؟ دیدم عصری اومدی و جوابباران را درست کردی - جواب باران- ولی رفتی ....

---------------------------------

خوشحالم که می ری خونه خواهری از بست نشستن تو خونه بهتر هست!

شیرینی دعواها هم همینه (حتما باید یکی کوچکتر و نا آرام تر باشه دیگه وا )

همه دعواها با هم فرق دارند تازگی نداره

بعدالظهر سرعت نت بسیار سنگین و خراب بود من فقط یه لحظه که بودم بارانش را درست کردم

بعدش که هم بیرون رفتم هم حالم از سرعت نت گرفته شد....

دلتنگی از همان حسهای زیبای خداست که انسان می فهمد انسان هست خوشحالک که خدا یمقداریش را هم به ما داده مهربون

 



:: بازدید از این مطلب : 327
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 11 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
سلام باران

دلم تنگتهههههههههههههههههههه

-------------------------------

علیک سلام دلتنگی دست خود آدم هست وقتی فکر می کنی دلتنگی

یعنی اینکه باید دلتنگ باشی....هیچ چیز ارزش اخم کردن و

چهره را درهم کردن نداره...کافیه یه ذره به حال و هوای خودت بخندی! بدش می بینی

چه بیهوده به جسم بیچاره فشار می یاری که در عذاب باشه.



:: بازدید از این مطلب : 326
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 11 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
باران ... با یه حس عجیبی دلم تنگته .... کاش امروز عصر که اینقدر تنها بودم ؛ تو تنهایم نمیزاشتی ...

شام هم درست شد ولی من هنوز توی خونه تنهام ...

میدونی از تنهایی به چی فکرکردم ؟؟؟ به ۱۰ اردیبهشت ۹۱ .... به اون روزی که دوستیمون ۶۰ روزه شد.

چرا ۱۰ خرداد بازهم من همون حس عجیب را دارم ... حالا که دوستیمون ۹۰ روزه شده ؟؟؟!!!!!

باران خداکند زودتر بیایی تا من رو از این همه دلتنگی خلاص کنی ...

کمی هوای تازه می خواهم نفس بکشم...

دلم بدجور هوایت راکرده

پنجره اتاقت رابازبگذار تا به نسیم التماس کنم کمی هوای تورا برایم بیاورد

------------------------

من از کجا باید خبردار باشم که تنهایی آخه! اگه می دونستم باور کن

هیچ نمی رفتم و می نشستم باهات حرف می زدم

خب اینهم راز عددها هست دیگه که توی ۹۰ روز دلتنگ شدی!

پنجره دلم باز هست ستاره جونم

نسیم دلم بسوی آسمان شتابان در پی ستاره می دود تا سلامش کند مهربون

 



:: بازدید از این مطلب : 345
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 11 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
سلام ... خسته نباشی ....

اعتصاب کردی؟؟؟کجاییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

میرم شام درست کنم .... هنوز نخوابیدم .... نتونستم بخوابم

-----------------------------

علیک سلام گلی ! اینجام تازه اومدم

خسته نباشی ! تو را کردند آشپزباشی دیگه! نمی گن خسته می شه این دختر

وقتشه کم کم بری استراحت کنی تا یکم اعصابت آرامش پیدا کنه....



:: بازدید از این مطلب : 354
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 11 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
توی این هاگیر واگیر اینترنت هم با من لج کرده و قطع شده

اعصابم خرده باران ...

مسقطی درست کردم برای مامان اینا ... سرم درد میکنه ... هوا خیلی گرمه .. بیحوصله ام ...

------------------------------------

آدم که خسته باشه ! زمین و زمان هم دلشون می خواد خسته ترش کنند

پس هیچ وقت احساس نکن که اعصابت خرد شده است

وقتی بی حوصله ای یا دوش بگیر یا برو یذره قدم بزن یا با یه دوست حرف بزن!



:: بازدید از این مطلب : 283
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 11 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
سلام باران ، خسته نباشی ....

 ساعت 4 رسیدم خونه تا همین ۵  دقیقه قبل داشتم با داداشم بحث میکردم ...

دعوا کردیم اساسی .....

سرم خیلی درد گرفته ... از خونه رفت بیرون ... من و موندم و خونه خالی ...

بابا و مامان رفتم سر زمین کشاورزیمون ....

داداشمم رفت اونجا ...

دلم میخواد گریه کنم ....

تمام خونه رو بهم ریخته ... برم اتاقها را مرتب کنم ... یه چیزی برای عصرونه مامان و بابا درست کنم .

دلم میخواد سرم رو بکوبم به دیوار بس که نارحتم الان ....

-------------------

تو هم خسته نباشی باران

توی خونه ها بسیار طبیعی هست دعواهای خواهر و برادری...خیلی عادی هست جر و بحث ها

بنابراین فکر نکن فقط خونه شما هست! اصلا و ابدا همه جا هست

قدر زحمات پدر و مادرت را بدون( من خوشم از کشاورزی می یاد اما گاهی تنبلیم می یاد)

آخه با دیوار بیچاره چکار داری می خوایی سر انسان را هم بهش بکوبی

آخه این دیوار بی زبان از دست آدمها چکار کنه ستاره!

از شوخی گذشته داداشته دیگه چه می شه کرد شیرینی زندگی به شیطنتها و دعواهای خونه هست باور کن.



:: بازدید از این مطلب : 528
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 11 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
خب بسيار هم عاليه كه به دوستت كمك ميكني ... دستت درد نكنه ... همكاراي منم به من كمك ميكنن ،آخه معمولا حجم كار من خيلي بالاست ... البته من بهشون كمك تخصصي ميكنم .. يعني اگر جايي گير بيفتن توي كار با نرم افزار يا سخت افزار من بهشون خيلي كمك ميكنم ...

خب ؛ببينيم ازاين به بعد كي بيدار ميشي ... اونوقت شايد يك تجديد نظري بكنم ...

خانمش هم كارمنده ... جلوي در اداره ما پياده شديم و ماشين را خانمش گرفت تا بره سركار ...

 مهرباني را مرزي نيست ....

شاید فرشته اي قبل از آفرينش ؛قلبها را بوسيده  است!!!

-----------------------

خب دیگه آره معمولا کمک ها دو طرفه هستش! و آدم خوشایندش هست به دیگران کمک کند

علی خصوص اینکه طرف دوستت باشد و دوستش هم داشته باشی!

حالا تو بهتری یا خانمش!(بی خیال)

مهربانی را خدا بی مرز و وسیع در سرشت انسان گذاشت

و این انسانهایند که میزان مهربانی خود را کم و زیاد می کنند

بابا ما که خودمون فرشته بودیم قبل از اینکه شوتمان کنند بیایم زمین!



:: بازدید از این مطلب : 336
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 11 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

امــشب بــه میــهمانی تــو می آیــم

نــه چشــمان فریــبنده ات

و نــه لبــان تبــدارت را میــخــواهــم

مــرا آغــوشــی

 بــه وســعت دســتانت کافــی ســت ...

 

------------------------------------------------------------------------------------------------

 فدای خوش قولیت بشه ستاره  



:: بازدید از این مطلب : 370
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 11 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

 

قرارمان   ...

باران

زیر طاق قوس و قزح

مرا زود می یابی

من از بام رنگین کمان

صدایت می زنم

و تو   ... آسمان را برایم

دست تکان می دهی

ابرکم !   زود بیا

دلم ... بوی باران می دهد

 



:: بازدید از این مطلب : 379
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 11 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

تفاوت زن در آمریکا ، ایران و عربستان (طنز)

اگر یک زن سیگار بکشد
در امریکا به او می گویند :زنیکه سیگاری
در ایران به او می گویند : زنیکه معتاد فاحشه خیابانی لجن
و در عربستان او را سنگسار می کنند

اگر یک زن برای برابری حقوق زن و مرد تلاش کند

در امریکا به او می گویند : فمنیست
در ایران به او می گویند :تهمینه میلانی
و در عربستان او را سنگسار می کنند

بقیه در ادامه مطلب...



:: بازدید از این مطلب : 390
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
وقتی گریبان عدم، با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را، پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را، در آسمانها می کشید

وقتی عطش طعم تو را، با اشکهایم می چشید

من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این، دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن، دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا، از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم، شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و، عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو، نه آتشی و نه گِلی

چیزی نمی دانم از این، دیوانگی و عاقلی

من عاشق چشمت شدم، شاید کمی هم بیشتر

چیزی در آن سوی یقین، شاید کمی هم کیش تر

آغاز و ختم ماجرا، لمس تماشای تو بود

دیگر فقط تصویر من، در مردمک های تو بود...



:: بازدید از این مطلب : 352
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
ایستاده ام….
تنها….
پشت میله های خاطرات دیروز
این جا ….
انگشت هایم را می شمارم
یک.
دو..
سه…
ودست های تو در هم فرو رفته اند
تو ….
غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی
که مهربانی ات را ثابت کنی
ولی….
ولی نفهمیدی که من
آن سوی خیابان
انتظارت را می کشم
تو بی وقفه فریاد کشیدی…
ومن ….
دیگر آزارت نمی دهم
زین پس….
قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم
مطمئن باش…
هنوز هم قافیه را به چشمان تو
می بازم.…
مطمئن باش!



:: بازدید از این مطلب : 364
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
 

 امشب، شب عروج داداش مهدی عزیزمه...

 "داداش شهادتت مبارک"

 

 پ.ن: شهید مهدی خاکچول تنها شهیدیه که قبل از راهیان نور صداشو شنیدم. امشب دارم میرم گلزارشهدا...انشاالله.

 



:: بازدید از این مطلب : 340
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی


نهایت و اوج محبت...فی الله

 فانی شدن در راه معشوق است

 و من فانی فی الله هستم...

                           (فرازی از وصیت نامه ی شهید)


بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای

مداحی و مناجات‌های محمد را پخش می‌کردند.

بیشتر مناجات‌ها و مداحی‌های محمد در مورد امام زمان

بود. خیلی ناراحت بودم؛ تا اینکه یک شب محمد را درخواب

دیدم،خوشحال بود و بانشاط لباس فرم سپاه برتنش بود.

چهره‌اش خیلی نورانی‌تر شده بود؛ یاد مداحی‌ های او افتادم

پرسیدم :محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟

محمد در حالی که می‌خندید گفت : "من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم."



:: بازدید از این مطلب : 294
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
نمی دونم چرا وقتی این جمله رو تو یه وب دیدم دلم بدجور گرفت...

در گمنامی هم مشترکیم ای شهید ...
تو پلاکت را گم کردی من هویتم را ...

 خیلی شرمندتم داداش



:: بازدید از این مطلب : 423
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

تولدت مبارک داداشی

امروز تولد داداش مهران عزیزمه

شهید مهران کابلی

از شهدای کربلای ۱۰ - ماووت عراق



:: بازدید از این مطلب : 489
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

شهیده ناهید فاتحی کرجوبه خاطر فعالیت انقلابی درسال60 توسط گروهک گروگان گرفته شد. بعد از 11 ماه شکنجه ناخن هایش را کشیدند وسرش را تراشیدند ودر روستاهای کردستان گرداندند؛ وشرط رها ییش توهین به حضرت امام (ره)بود اما او شهادت را ترجیح داد و زنده به گورش کردند


ناهيد فاتحي كرجو در چهارمين روز از تير ماه سال 1344 در شهر سنندج در ميان خانواده اي مومن و اهل تسنن به دنيا آمد.
پدرش محمد از پرسنل ژاندارمري بود و مادرش سيده زينب، زني شيعه، زحمتكش و خانه دار بود كه فرزندانش را با عشق به اهل بيت (ع) بزرگ مي كرد.
 ناهيد كودكي مهربان، مسئوليت پذير و شجاع بود كه در دامان پر معرفت و عفت مادر، با رشد جسم، روح معنوي خود را پرورش مي داد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت مي برد كه به پدرش گفته بود؛

«اگر از چيزي ناراحت و دلتنگ باشم و گريه كنم، چشمانم سرخ مي شود و سرم درد مي گيرد. اما وقتي با خدا راز و نياز كرده و گريه مي كنم؛ نه خسته ام، نه سردرد و ناراحتي جسمي احساس مي كنم، بلكه سبك تر و آرام تر مي شوم.»


حتما به ادامه ی مطلب برین...



:: بازدید از این مطلب : 396
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
آنگاه کہ یادم رفتہ بود خواهر کیستم...

و فراموش کرده بودم پروانہ نیستم...

انگار با چشمان باز خوابم برده بود...

 و تو آمدﮮ...

تویــے کہ بهترین برادر دنیایــے ...

تویــے کہ عاشقرین محبوب خدایــے ...

آمدﮮ تا تنها نمانم و بہ بیراهہ نروم!

و خواندﮮ مرا...

نمی دانم تو اجابت کدامین دعاﮮ شب هاﮮ تنهایــے ام هستــے ...

هرچہ هست درمخیله ام نمی گنجد عظمت خواستن تو از خدا...

تو معناﮮ ناب عشقــے ...

نه! این عشق است کہ محو شده در تو...

و اکنون تو... تو اﮮ شهید... اﮮمهربانــے  کہ اجازه دادﮮ برادر بنامم تورا...

به میعادگاه عشق خوانده اﮮ من ناعاشق را !

کنون کہ از یاد برده ام پروانہ زیستن را...

و گمان کردم کہ از یاد برده اﮮ من ناپروانہ را !

و نمــے دانستم تو بـہ خاطر داری شمــع وجــود حـــق را کہ هنوز در درونم سوسو میزند...

و مرا به سوختن فرا مــےخواند...

اﮮ شهیــــد ...

اﮮ منجــے لحظات نــاعاشقــے معشوقـــہ های خدا...

                        لبیکـــــ


پ ن: درست زمانی که اصلا فکرشو نمیکردم، داداشیا دعوتم کردن سرزمین نور... سرزمینی که توش متولد شدم ؛ طلائیه .  جایی که نفسای حاج ابراهیم همت احساس میشه ؛ دوکوهه . خاک های نرم زمین عشقگاه سید مرتضی ؛ فکه ...  جای پای مادر، فاطمه زهرا (س) ؛ شلمچه ... شرهانی ... چزابه ... دهلاویه ... فتح المبین ... صبح عید ان شاالله ساحل اروند... 



:: بازدید از این مطلب : 365
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

امام زمان عجل الله تعالــے فرجہ الشریف بہ شخصــے فرموند:

¸.•*´ خود را درست کن، ما بــہ سراغت می آییـم. `*•.¸

ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.

بہ نقل از آیت اللّـہ بهجت



:: بازدید از این مطلب : 451
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
خواهرم پرسید

به چه امیدی زندگی می کنی؟

بی درنگ خواستم بگویم : .  .  .

اما نگفتم

آخر با چه رویی ...؟

                                                                                                                                   شهدا شرمنده ایم



:: بازدید از این مطلب : 419
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی



دستنوشته های یک حسین تنها...

این خانه کوچک، این سنگر، این گودی در دل زمین،
این گونی‌های برهم تکیه داده شده
پر از حرف است، فریاد است، غوغاست.
صدای پر محبت اصغر و حرف زدن آرام رضا، خوش زبانی منصور...
بغض گلویم را گرفته، قطرات اشکم هدیه‌تان باد.
تنهایی عمیق‌ترین لحظات زندگی یک انسان است.
خدایا این خانه کوچک را بر من مبارک گردان.
در این چند روز با خاک انس گرفتم، بوی خاک گرفته‌ام رنگ خاک گرفته‌ام.
حال می‌فهمم که چرا پیامبر(ص) علی بن ابیطالب را ابوتراب نامید.
حال می‌فهمم که علی بن ابیطالب که می‌فرماید :
سجده‌های نماز، حرکت اول خم شدن به روی مهر این معنا را می‌دهد که خاک بوده‌ایم....



:: بازدید از این مطلب : 290
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی


ای شهید
ای آنکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود برنشسته ای
 دستی بر آر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش...

خودتان را از منجلاب معصیت و گناه بیرون آورید که هر چه به دنیا نزدیکتر شوید از آخرت دور خواهید شد . شهید محمد دریساوی



:: بازدید از این مطلب : 332
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
ax2r467cyey44o6uempd.jpg 

سلام خدای من خستم خسته دنیا خسته از زمونه تا کی

باید بشینم وخداخدا کنم خدااااااااااااا خستم خدا شکستم

خداجون دلم گرفته نمیخوام این دنیای مسخره وتکراری رو

کاش میشد وقتی دلم گرفته وبغض داره خفم میکنه از اسمون

بیای پایین واشکهامو پاک کنی و دستامو بگیری بگی اینجا ادما

اذیتت میکنن؟بیا بریم امروز ۶روزه که دارم روزه میگیرم البته

اصلا روزه قضا ندارم اما فقط میگیرم تا به تو نزدیک شم دارم رجب

وشعبان ورمضان میام مهمونی میام پیش تو خدای من دارم دیوونه میشم

خداجون خسته شدم از تنهایی خسته شدم از بیکسی خستم خدا خستم

چرا کسی نمیتونه درکم کنه چرا کسی منو نمیفهمه خداجون تنها شونه ای

که میتونم بش تکیه کنم شونه های خودته خدا بذار سر بذارم رو شونه هات

یه دل سیر گریه کنم بذار اون قدر گریه کنم تا خالی شم عشق خیالی که

من تنها تنها دوسش داشتم رفت تنهام تنها تر از همیشه بیکس تر از همیشه

خدایا برس به دادم چرا دنیا این جوریه خدددددددددددددددددددداااااااااااااااااااااااااااااا

 



:: بازدید از این مطلب : 509
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

pkto5vxn5veu3bqfeai.jpg
 

سلام دوستای مهربونم عشقم ازم خواست براش دعا کنم

 اخه فردا امتحان داره من براش دعا کردم شمام براش دعا کنید

مرسی دوستدار همتون یه عاشق دلخسته



:: بازدید از این مطلب : 365
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

والپیپرهای زیبای عاشقانه Www.Pix98.CoM


تا وقتی که تو هستی،تا لحظه ای که یاد تو در خاطر من جاری است،

تا زمانی که دستهای گرمت همراه دستای خسته ی منه،تا وقتی

که نگاهت تنها پناهگاه و تکیه گاه نگاه سرگردان منه،

تا زمانی که تو همسفر جاده زندگی من هستی،

تا وقتی که شونه های تو امن ترین

جای دنیاست برای من...



:: بازدید از این مطلب : 410
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

تا حالا بهت نگفتم ولی حالا می‌خوام بگم بي تو میمیرم ..

می‌خوام بگم تو دنیای منی ..

می‌خوام بگم با تو بودن چه لذتی داره ..

می‌خوام بگم دوست دارم فقط به خاطر خودت !!

می‌خوام بگم شدی مجنون عشقم …

می‌خوام بگم هر وقت اراده کنی برات میمیرم !

می‌خوام بگم که می‌خوام دلمو فرش زیر پات کنم ..

می‌خوام بگم اگه یه روز نبینمت چقدر دلم برات تنگ میشه !!

می‌خوام بگم نبودنت برام پایان زندگيه !!

می‌خوام بگم به بلندی قله اورست و پهناوری اقیانوس اطلس دوست دارم …

می‌خوام بگم یه گوشه چشاتو به همه دنیا نمیدم …

می‌خوام بگم هیچ وقت طاقت هجرتو ندارم …

می‌خوام بگم مثل خرابه‌های بم خرابتم …

می‌خوام بگم بیشتر از عشق لیلی به مجنون عاشقتم ..

می‌خوام بگم هر جور که باشی دوست دارم !!

می‌خوام بگم غم تو رو به شادی دیگران نمیدم !!

می‌خوام بگم اگه حتی من رو هم دوست نداشته باشی من دوست دارم ..

می‌خوام بگم مثل نفسی برام اگه نباشی منم نیستم …

می‌خوام بگم هر شب با خیالت می‌خوابم !!

می‌خوام بگم جایگاه همیشگی تو قلب منه !!

می‌خوام بگم حاضرم قشنگترین لحظه‌هام رو با سخت ترین دقایقت عوض کنم ..

می‌خوام بگم لحظه ای که تو رو میبینم بهترین لحظه زندگیمه !!

می‌خوام بگم در حد پرستش دوست دارم ….!



:: بازدید از این مطلب : 390
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی



اولین روز باراني را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و به شالاپ شلوپ‌های گل آلود عشق ورزیدیم.

دومین روز باراني چطور؟
پیش‌بینی‌اش را کرده بودی
چتر آورده بودی
من غافلگیر شدم
سعی می‌کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود

سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد میکند
حوصله نداشتی سرما بخوری
چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد

و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین‌های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم

فردا دیگر برای قدم زدن نمی‌آیم.
تنها برو!

دکتر علی شریعتی



:: بازدید از این مطلب : 362
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

خدایا ، تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم


یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده . . .


گریه ی کودکی



:: بازدید از این مطلب : 340
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

http://s2.picofile.com/file/7358131719/yu0wfdu58jzw40vhezv.jpg

به سلامتی اونی که خودش قصه رو شروع کرد و خودش هم تموم کرد.

به سلامتی اونی که فهمید دوسش دارم اما اندازشو نفهمید.

به سلامتی اونی که خاطراتش بهترین رفیق تنهاییمه.

به سلامتی اونی که عشقش مرحم قلب ویرانم بود.

به سلامتی اونی که نمیدونه چقد دلم واسش تنگه.

به سلامتی اونی که نگاهش بهم زندگی میداد.

به سلامتی اونی که رفت و تنهام گذاشت.

به سلامتی اونی که تا آخر عمر عاشقشم.

به سلامتی اونی که رفت و آوارم کرد.

به سلامتی اونی که لایقش نبودم.

 کــــــافیست مرا ساقی.

کافیست...



:: بازدید از این مطلب : 296
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

عشق یعنی مستی و دیوانگی

عشق یعنی با جهان بیگانگی

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده ها با چشم تر

عشق یعنی سر به دار آویختن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی در جهان رسوا شدن

عشق یعنی مست و بی پروا شدن

عشق یعنی سوختن یا ساختن

عشق یعنی زندگی را باختن

عشق یعنی انتظار و انتظار

عشق یعنی هرچه بینی عکس یار

عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی در فراقش سوختن

عشق یعنی لحظه های التهاب

عشق یعنی لحظه های ناب ناب

عشق یعنی سوز نی ، آه شبان


:: بازدید از این مطلب : 320
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()