نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل

 


هگل

شناسنامه

نام کامل

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل

زادروز

۲۷ اوت ۱۷۷۰

زادگاه

اشتوتگارت،

تاریخ مرگ

۱۴ نوامبر ۱۸۳۱

محل مرگ

برلین، آلمان

تاثیرگرفته از

افلاطون، روسو، اسپینوزا، کانت
گوته، ایدئالیسم آلمان
آموزه‌های مسیحی

تاثیرگذار بر

کارل مارکس، باکونین

گردآوری‌ها و تالیف‌ها

دائره‌المعارف علوم فلسفی

 

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (به آلمانی: Georg Wilhelm Friedrich Hegel) (۱۷۷۰-۱۸۳۱) فیلسوفی آلمانی که تاثیر قابل توجهی بر دستگاه فلسفی غرب داشت.

زندگینامه

هگل در ۲۷ اوت ۱۷۷۰ میلادی در اشتوتگارت، در خانواده‌ای مومن به تعلیمات لوتری به دنیا آمد. از کودکی در زمینه‌های گوناگونی مانند ادبیات، فلسفه، و موضوعات مختلف دیگر، به مطالعه می‌پرداخت و در این کار از حمایت و تشویق مادرش - که سهم فراوانی در پرورش فکری وی در کودکی داشت - برخوردار بود. پدر او از کارمندان دولت بود.

هگل شیفتهٔ آثار اسپینوزا، کانت، روسو و گوته بود. او تحصیلات دینی خود را در مدرسهٔ دینی پروتستان ادامه داد؛ جایی که با فیلسوف آینده فردریش شلینگ و شاعر همکلاس و دوست شد. این سه تن باهم در توجه به انقلاب فرانسه و انتقاد از فلسفه کانت همراه بودند.

در ۳۱ سالگی به کمک شلینگ به عنوان همکار او در مشغول تدریس فلسفه شد. آن دو حتی در آن محل مجله‌ای با عنوان فلسفه نیز تاسیس می‌کنند که در مجموع ۵ شماره از آن انتشار می‌یابد. هگل از سال ۱۸۱۸ که به منتقل شده شهرت بسیاری پیدا کرد. هگل در سال ۱۸۳۰ رئیس دانشگاه برلین می‌شود و بالاخره به سال ۱۸۳۱ به سبب شیوع وبا در ۱۴ نوامبر همان سال فوت می‌کند. دست‌نوشته‌های زیادی بعد از مرگ از او به‌جای مانده بود که به مرور تنظیم می‌شود و به صورت کتاب‌های مختلف انتشار می‌یابد.

 

فلسفه هگل

فیلسوفان بزرگ غرب

·                                 ارسطو

·                                 اسپینوزا

·                                 استوارت‌میل

·                                 اکویناس

·                                 آگوستین قدیس

·                                 افلاطون

·                                 برکلی

·                                 بیکن

·                                 پوپر

·                                 چامسکی

·                                 دکارت

·                                 راسل

·                                 شوپنهاور

·                                 کانت

·                                 کیرکگارد

·                                 لاک

·                                 لایبنیتز

·                                 مارکس

·                                 ماکیاولی

·                                 نیچه

·                                 ویتگنشتاین

·                                 هابز

·                                 هگل

·                                 هیوم

 

هگل را می‌توان آخرین فیلسوف مکتب ایدئالیسم دانست.

هگل از دید مارکس : مارکس از بزرگترین شاگردان هگل و از جمله کسانی است که فلسفهٔ او را با توجه به نظرات خود باز تعریف کرد.

مارکس به اعتقاد خود هگل را از روی سر، بر روی پاهایش قرار داد. بدین معنا که فلسفه و روش او را که دیالکتیک بود به نحوه پویاتری سرانجام بخشید. مارکس روش را که بر برقرار بود در عرصهٔ زندگی بشری وارد کرد.

دیالکتیک فلسفه هگل عبارت بود از انتزاعی که در هنگام رویارویی دو نیروی متضاد در وقایع تاریخی و رویدادهای تعیین‌کننده در تاریخ به وجود می‌آمد.

برای فهم بهتر مطلب می‌توان مثال ملموسی زد : یک آونگ را در نظر بگیرید هر گاه از تعادل خارج شود به اوجی در یک سمت می‌رسد سپس با سرعتی افزوده به سمت دیگر خواهد رفت و اگر نیرویی به آن وارد نشود این بار کمتر از بار قبل منحرف می‌شوند تا در نهایت به تعادل می‌رسد . همین در جامعه انسانی از مسائل اجتمائی تا مسائل روزمره و تصمیمات ساده اتفاق می‌افتد . بدین معنی که هر تصمیمی وقتی در یک سمت از واقعیت قرار می‌گیرد منجر به صحیح به نظر رسیدن سمت دیگر واقعیت می‌شود ولی به هر حال روزی این نوسان به تعادل (یافتن واقعیت) می‌انجامد.

هگل آخرین فیلسوف دستگاه‌ساز تاریخ فلسفه غرب است . اطلاعات وسیع او در جمیع معارف بشری در خور تحسین است . نظام فکری او بر اساس دیالکتیک ابتنا یافته‌است . البته ریشه‌های دیالکتیک را از فلسفهٔ کانت دانسته‌اند اما تفاوت عمدهٔ دیالکتیک هگلی این است که مقولات و مفاهیم انتزاعی مندرج در دیالکتیک او منبعث و موجود در هم‌اند . سه‌پایه‌هایی که هگل ترتیب می‌دهد همگی ارتباطی معرفتی با هم دارند و از هم جدا نیستند. حال آنکه مقولات کانت صرفاً بر اساس تعین خود فیلسوف در کنار هم قرار گرفته‌اند . از خصوصیات مقولات هگل این است که او از جنس به نوع می‌رسد و سپس هر نوعی را جنسی تازه می‌انگارد و از آن به انواع پست‌تر پی می‌برد . مثلاً اولین سه‌پایهٔ فلسفهٔ هگل ، «هستی، نیستی، گردیدن» است. او از هستی آغاز می‌کند. او می‌گوید هستی اولین و روشن‌ترین مفهومی است که ذهن بدان باور دارد و می‌تواند پایهٔ مناسبی برای آغاز فلسفه باشد. اما هستی در خود مفهوم متضاد خویش یعنی نیستی را در بر دارد. هر هستی در خود حاوی نیستی است. هستی او دارای هیچ تعینی نیست و مطلقا نامعین و بی شکل و یکسره تهی است و به یک سخن خلاء محض است . این خلاء محض همان نیستی است. پس هستی نیستی است و نیستی همان هستی است. این گذر از هستی به نیستی به گردیدن می‌انجامدو سه پایه کامل می‌شود. مقوله سوم نقیض دو مقوله دیگر را در خود دارد ولی شامل وجوه وحدت و هماهنگی آنها نیز هست. بدین گونه گردیدن هستی‌ای است که نیستی است یا نیستی‌ای است که هستی است.

 



:: بازدید از این مطلب : 396
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

گیورگ لوکاچ 

'گئورگ لوگاچ'

 

شناسنامه

نام کامل

گئورگ لوکاچ

مکتب

مارکسیسم

زادروز

۱۳ آوریل ۱۸۸۵

زادگاه

بوداپست، اتریش-مجارستان

تاریخ مرگ

۴ ژوئن ۱۹۷۱

محل مرگ

بوداپست، مجارستان

تاثیرگرفته از

هگل، امانوئل کانت، کارل مارکس،
ماکس وبر، ولادیمیر لنین

تاثیرگذار بر

مکتب فرانکفورت، ،
والتر بنیامین،

 

گئورگ لوکاچ (زاده ۱۸۸۵- درگذشته ۱۹۷۱) فیلسوف، نویسنده، منتقد ادبی، و تئوریسین و مبارز کمونیست مجار و یهودی، کمیسر فرهنگ و آموزش در حکومت سوسیالیستی کوتاه‌مدت مجارستان در ۱۹۱۹ بود.

لوکاچ، از سران «» در سال ۱۹۵۶ بود که طی آن مردم علیه حکومت استالینیستی به پا خواستند.

از لوکاچ آثاری در زمینهٔ تئوری مارکسیستی زیبایی‌شناسی که با کنترل سیاسی هنرمندان مخالف بود، دفاع از انسانیت و تشریح مفهوم «از خود بیگانگی» برجای مانده‌است و در غرب کلا او را مارکسیستی با گرایش های انسان‌دوستانه می‌شناسند.

زندگی

گئورگ لوکاچ شاید تنها فیلسوف مارکسیست بزرگی باشد که پیش از پیوستن به مارکسیسم حیات فکری قابل توجهی داشته‌است. وی بعدها دیدگاه‌های جوانی خود را «ضدیت با سرمایه‌داری رومانتیک» خواند که در واقع ردّی بر جامعه موجود بود که بر پایه نوستالژی برای گذشته‌ای است که به اعتقاد او تجزیه و فردگرایی کمتری نسبت به اکنون داشته‌است.

او در آوریل ۱۸۸۵ در بوداپست در خانواده یک بانکدار خودساخته موفق یهودی متولد شد و تحصیلات عالیهٔ خود را در دنبال کرد. در این زمان با وجود سلطه تجاری یهودیان در خارج از کشور، تجارت مجارستان هنوز تحت تسلط

اصلی‌ترین تأثیر فلسفی لوکاچ مربوط به حوزه آلمان است. او در حلقه فکری هایدلبرگ که ماکس وبر در طول سالیان ۱۹۰۶ تا ۱۹۲۸به دور خود گرد آورده بود شرکت داشت. برجسته‌ترین اثر لوکاچ پیش از پیوستن او به مارکسیسم، «» (۱۹۱۶) است که تحت تأثیر نظریات اعضای آن حلقه نظیر جورج زیمل صورت گرفته‌است. آنها نگرش انتقادی سنگینی نسبت به مدرنیته‌ای که عقلانی و بی‌روح دیده می‌شد شکل داده بودند، به همراه تأکیدی نئوکانتی بر تمایز شدید بین واقعیات و ارزشها، به‌طوری‌که ارزشهای صحیح از دستیابی به تحقق عملی ناتوان انگاشته می‌شدند.

تصمیم لوکاچ برای پیوستن به حزب کمونیست جدید در دسامبر ۱۹۱۸ و مشارکت او در تلاش بی‌ثمر برای به‌دست‌گیری قدرت در اوایل سال ۱۹۱۹ منجر به بروز این ایده در او شد که بالاخره این تناقض «تراژیک» حل خواهد شد، یعنی می‌تواند منجر به تشکیل جامعه‌ای شود که از ویژگی‌های ناسازگار سرمایه‌داری مدرن رنج نخواهد بود.

وی پس از شکست ۱۹۱۹ تبعید شد و در بقیه زندگی‌اش چهره‌ای اصلی در جنبش کمونیستی جهان بود. در واقع او تا زمان کسب شغل دانشگاهی پس از بازگشتش به مجارستان در ۱۹۴۵، مأمور حزبی بود. بحث و جدل در زندگی از او کمونیستی سرسخت ساخته بود. در ابتدا او به عنوان یک «کمونیست چپ» در جناح انترناسیونال کمونیست خواهان حمله بی امان انقلابی علیه کاپیتالیسم بود. «تاریخ و آگاهی طبقاتی» -کار برجسته لوکاج در این مورد- که حاوی امیدهایی مسیحایی و ملهم از پایبندی شدید او به کمونیسم است، کتابی است که بطور جدلی ساخته و پرداخته شد. اگرچه «تاریخ و آگاهی طبقاتی» اثر عظیمی بر حیات فکری آلمان در دوره جمهوری وایمار داشت (تا حدی که ستایشگر لوکاچ، مدعی شد بخشی از «وجود و زمان» (۱۹۲۷) هایدگر پاسخی بدان کتاب بوده‌است)، لوکاچ سریعاً شروع به فاصله گرفتن از کتابش نمود، در حالی‌که مصر بود دلایل او برای چنین کاری صرفاً فلسفی بوده‌اند. البته او به دیدگاههایی که برای اولّین بار در اواسط دهه ۱۹۲۰ تنظیم نموده بود وفادار ماند. ایده‌هایی که در تقابلی سخت با نوشته‌های جوانی‌اش بودند و شامل تأکیدی بر ویژگی‌های مثبت تمدن بورژوازی و نیز پیوستگی میان آنها و خصوصیات بود، هرچند چنین کاری در آن زمان از نظر سیاسی عملی خطرناک بود.

در ۱۹۵۶، او به «شورش مجار» علیه حکومت استالینیستی پیوست و پس از شکست این شورش، گرچه او دیگر جایی در حزب کمونیست نداشت، اما مجاز به ادامهٔ زندگی در بازنشستگی و ادامهٔ کارهای ادبی و تئوریک سیاسی خود شد. برخی از مفسران معتقدند که در آخرین سالهای پیش از مرگش در ۴ ژوئن ۱۹۷۱، لوکاچ تحت تأثیر شورش‌های دانشجویی در غرب و در واکنش به هجوم ۱۹۶۸ به چکسلواکی، در حال رجوع به مارکسیم انقلابی‌تر جوانی‌اش بود.

 



:: بازدید از این مطلب : 406
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

روز مادر و پیشینه جهانی

کشورهای آفریقایی

بیشتر کشورهای آفریقایی ابتکار داشتن یک روز مادر را از سنت‌های بریتانیا گرفتند؛ اما با وجود این در فرهنگ‌های گوناگون قارهٔ آفریقا، قبل از دورهٔ حمله اروپایی‌ها به آن، جشن‌ها و مناسبت‌های زیادی برای مادران وجود داشته‌است.

آلمان

در دههٔ ۱۹۲۰ آلمان کمترین میزان زاد ولد در اروپا را داشت؛ و روند آن نیز شیب رو به پایین داشت. در آن زمان دلیل این مشکل به کار زنان در بیرون از منزل نسبت داده شد. در آن دوران راهی که به نظر گروه‌های صاحب نفوذ در جامعه (سیاست مداران چپ و راست، زنان کلیسا و گروه‌های فمینیست) رسید این بود که باید از مادران قدردانی شود اما بر سر چگونگی آن به توافق نمی‌رسیدند. تمامی گروه‌ها به این نتیجه رسیدند که مادر بودن را در جامعه با ارزش کنند و ارزش‌های مادری را در میان مردم رواج دهند. در سال ۱۹۲۳ در راستای این هدف همگی با (پذیریش به اتفاق آرا) هم به این نتیجه رسیدند که روزی به نام روز مادر (به آلمانی: Muttertag) را گرامی بدارند؛ تعطیلی در روز مادر نیز از آمریکا و نروژ گرفته شد. رئیس انجمن فلوریست‌های آلمان اظهار داشت که «کشمکش درونی میان مردم ما باعث از دست رفتن خانواده‌های ما شده‌است.» و به این دلیل است که این روز به عنوان روز تعطیل معرفی می‌شود باشد؛ او انتظار داشت با این کار کشور تقسیم شده دوباره یکپارچه شود.

استرالیا

در استرالیا، روز مادر در دومین یکشنبهٔ ماه مه جشن گرفته می‌شود ولی یک تعطیلی عمومی نیست.. مردم استرالیا، در روز مادر به مادرشان گل داودی را که ویژهٔ فصل پاییز است هدیه می‌دهند.

افغانستان

در افغانستان روز مادر در دومین شنبهٔ ماه ژوئن، ۱۲ ژوئن ۲۰۱۰ جشن گرفته شد.

ایران

در ایران روز مادر، 20جمادی‌الثانی زادروز دختر پیامبر اسلام، فاطمه زهرا است؛ پس از سال انقلاب ایران تاریخ این روز تغییر کرد، برخی معتقدند این تغییر، برای جلوگیری از حرکت‌های جنبش زنان و تغییر شکل سنتی خانواده‌ها صورت گرفته‌است. پیش از انقلاب ۵۷ و در دوران شاهنشاهی محمدرضا پهلوی، ۲۵ آذر به عنوان روز مادر گرامی داشته می‌شد.

ایتالیا

روز مادر در ایتالیا برای اولین بار در ۱۲ مه سال ۱۹۵۷ در شهر آسیزی جشن گرفته شد. و پس از آن نیز، همواره در دومین یکشنبهٔ ماه مه بزرگ داشته شد.

بلغارستان

در بلغارستان روز مادر ۸ مارس، هم زمان با روز جهانی زن است.

پاکستان

در پاکستان، روز مادر دومین یکشنبهٔ ماه مه‌است.

پرتغال

در پرتغال، روز مادر یا «Dia da Mãe» یک روز تعطیلی غیر رسمی است که هر سال در اولین یکشنبهٔ ماه مه برگزار می‌شود و گاهی با روز کارگر هم زمان می‌گردد.

ترکیه

در ترکیه روز مادر در دومین یکشنبهٔ ماه مه جشن گرفته می‌شود.

جمهوری چک

در جمهوری چک روز زن تا قبل از فرو ریختن دیوار برلین، سال ۱۹۸۹ جشن گرفته می‌شد. پس از استقلال کشور در سال ۱۹۹۳، جمهوری چک تصمیم گرفت که روز مادر و روز ولنتاین را جشن بگیرد. اما از نظر مردم چک، این دو روز بیش تر جنبهٔ تجاری و ساختگی دارند و از محبوبیت کمی برخوردارند. البته امروزه میزان فروش گل در روز زن به میزان آن در روز مادر و روز ولنتاین نزدیک می‌شود.

زلاند نو

در زلاند نو، روز مادر دومین یکشنبهٔ ماه مه‌است و روز تعطیلی عمومی نیست.

ژاپن

در ژاپن در دوره شووا، روز مادر، زادروز ملکه کوگو مادر امپراتور آکی‌هیتو بود؛ در روز ۶ مارس. گرامی داشت روز مادر در سال ۱۹۳۱ زمانی که اتحادیهٔ زنان شاهنشاهی تشکیل شد، مورد بحث قرار گرفت. وروز مادر در دومین یکشنبهٔ ماه مه گرفت؛ مانند دیگر کشورها. امروزه در روز مادر مردم به یکدیگر انواع گل مانند میخک و رز را به عنوان هدیه می‌دهند.

جهان عرب

روز مادر در بیشتر کشورهای عربی روز ۲۱ مارس (آذار) (با نام (به عربی: عيد الأم) در تونس (به عربی: عيد الأمهات) )است. این روز اولین بار در مصر توسط روزنامه نگاری به نام مصطفی امین در کتابی با نام Smiling America در سال ۱۹۴۳ معرفی شد؛ اما از فکر او چشم پوشی شد تا اینکه مصطفی امین داستان مادر بیوه‌ای را شنید که تمام زندگی اش را صرف بزرگ کردن پسرش کرد تا روزی که پزشک شد، ازدواج کرد و بدون آنکه یادی از مادرش کند و از او حق شناسی کند او را تنها گذاشت؛ این امر امین را بر آن داشت تا روزی با نام روز مادر را به همه معرفی کند. فکر او ابتدا بوسیله رئیس جمهور وقت جمال عبدالناصر، به سخره گرفته شد ولی پس از آن او کم کم مجبور به پذیرش این روز شد و در نهایت روز مادر برای اولین بار در ۲۱ مارس ۱۹۵۶ جشن گرفته شد. این تلاش در دیگر کشورهای عربی نیز صورت گرفت.

***زمانی که مصطفی امین بازداشت و زندانی شد، تلاش شد تا نام «روز مادر» به «روز خانواده» تغییر کند چون همیشه حکومت سعی می‌کرد تا مانع از یادآوری نام موسس آن در ذهن مردم شود. در نهایت هیچ یک از این تلاش‌ها به نتیجه نرسید و مردم عرب روز مادر را جشن می‌گیرند و سرودهای سنتی نیز که در آن برای مادران می‌خوانند بسیار شهرت یافت.***

فرانسه

در فرانسه به دلیل هشدارهایی که به کم بودن میزان زاد ولد در این کشور بود؛ در بین سال‌های ۱۸۹۶ تا ۱۹۰۴ تصمیم گرفته شد تا از مادران خانواده‌های بزرگ قدردانی شود. سربازان آمریکایی جنگ جهانی اول که در فرانسه جنگیده بودند، تعطیلی‌های آمریکا را در فرانسه بسیار شناسانده بودند؛ آن‌ها هر سال در روز مادر تعداد زیادی نامه به کشورشان می‌فرستادند که اتحادیهٔ فرانسوی-آمریکایی‌ها برای این روز کارت تبریک آماده کرده‌است. در سال ۱۹۱۸ شهر لیون تصمیم گرفت روزی به نام «روز مادران»  را جشن بگیرد اما در نهایت تصمیم بر آن شد تا «روز ملی مادران خانواده‌های پرجمعیت» جشن گرفته شود. این عنوان تاثیر مبارزه با کاهش جمعیت بیشتری نسبت به عنوان آمریکایی داشت. در سال ۱۹۲۰ دولت فرانسه با دادن نشان‌های افتخار به مادران خانواده‌های بزرگ، این روز را به عنوان روز مادران خانواده‌های بزرگ، رسمی کرد.

در سال ۱۹۴۱ با دعوت فیلیپ پتن، دولت ویشی در زمان جنگ، این روز را به عنوان سیاستی برای تشویق خانواده‌های بزرگ، گرامی‌داشت. امروزه در روز مادر از تمامی مادران، حتی آن‌ها که خانوادهٔ کوچکی دارند قدردانی می‌شود. در سال ۱۹۵۰ قانونی تصویب شد که به واسطهٔ آن باید به طور رسمی از مادران فرانسوی قدردانی می‌شد و مبلغی به آن‌ها پرداخت می‌شد؛ این گرامی‌داشت باید در آخرین یکشنبهٔ ماه مه در روز جشن مادران (به فرانسه: Fête des Mères) انجام می‌شد. البته اگر روز عید پنجاهه با این روز هم زمان می‌شد جشن مادران به اولین یکشنبهٔ ماه ژوئن منتقل می‌شد. در سال ۱۹۵۶، بخشی از بودجه برای این کار کنار گذاشته شد. در سال ۲۰۰۴ مسئولیت این کار بر عهدهٔ وزیر مسئول خانواده گذاشته شد.

در طول دههٔ ۱۹۵۰ دلایل بزرگداشت این روز، مانند حس وطن‌پرستی یا افزایش تعداد تولد فراموش شد، امروزه روز مادر بیشتر به یک رویداد تجاری تبدیل شده‌است.

کانادا

در کانادا روز مادر در دومین یکشنبهٔ ماه مه جشن گرفته می‌شود (البته این روز یک تعطیلی رسمی نیست) به این صورت که افراد به مادرشان یا مادربزرگشان یا زنان ویژه در خانواده هدیه می‌دهند و جشن کوچکی برگزار می‌کنند. در دیگر ملت‌های غربی مانند آمریکا، انگلستان و استرالیا جشن روز مادر بسیار کوچکتر است؛ مردم کانادا به مادران خود بیشتر ابراز محبت می‌کنند.

مجارستان

در مجارستان روز مادر در اولین یکشنبهٔ ماه مه جشن گرفته می‌شود.

نیکاراگوئه

در نیکاراگوئه، روز مادر یا «Día de la Madre» از سال‌های اول دههٔ ۱۹۴۰ در ۳۰ مه جشن گرفته می‌شود؛ این روز از سوی رئیس جمهور وقت «آناستازیو سوموزا گارسیا» انتخاب شده بود، چون این روز، روز تولد مادر شوهرش، خانم «کازیمیرا ساکازا» بود.

یونان

در یونان روز مادر در دومین یکشنبه ماه مه جشن گرفته می‌شود.

از آنجایی که گاه شمار اسلامی از سال قمری، که کوتاه تر از سال خورشیدی است، استفاده می کند، این روز در طول سال جابجا می شود، و هر سال روز آن در گاه شمار خورشیدی متفاوت است.

سلام و درود بر تمامي مادران زحمتكش درتمام کره زمین



:: بازدید از این مطلب : 416
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

جان شیفته

نویسنده :رومن رولان

برگرداننده : محمود اعتمادزاده

تعداد جلد  :چهار جلد

جان شیفته (L'Ame enchantée) رمانی است چهار جلدی از رومن رولان .

فضای داستان جان شیفته، فرانسه در ابتدای سده بیستم است و رمان وضعیت اجتماعی این دوران را برای خواننده به تصویر می‌کشد. از سوی دیگر، شخصیت اصلی داستان زنی به نام آنت ریوی‌یر است و رولان در طول داستان چگونگی بیداری زنان فرانسه را شرح می‌دهد.

رومن رولان خود می‌نویسد: «قهرمان اصلی جان شیفته، آنت ریوی‌یر به گروه پیشتاز آن نسل زنان تعلق دارد که در فرانسه ناگزیر گشت به دشواری، با پنجه در افکندن با پیشداوری‌ها و کارشکنی ِ همراهان مرد خویش، راه خود را به سوی یک زندگی مستقل باز کند.».

خلاصه داستان

جان شیفته، سرگذشت زنی را نقل می‌کند که روحی شیفته و عاشق دارد و زندگی‌اش مانند نام‌خانوادگی‌اش، ریوی‌یر (به معنای رودخانه) به رودی پرپیچ و خم و پرآب و غنی مانند است. جان شیفته با شیفتگی آنت ۲۴ ساله به پدرش و مرگ او آغاز می‌شود. در همین زمان آنت باردار می‌شود و ازدواج با پدر فرزندش را رد می‌کند. سپس خواهر ناتنی‌اش را کشف می‌کند و شیفته او می‌شود. جان شیفتهٔ آنت پس از آن عشق مادرانه را درمی‌یابد. در جلدهای بعدی کتاب، آنت و پسرش، مارک ریوی‌یر درگیر حوادث تاریخی فرانسه می‌شوند و «بدین سان، زندگی او (آنت) در دو سطح موازی پیش می‌رود. و دیگران جز زندگی رویی او را نمی‌شناسند. در آن زندگی دیگر، آنت همیشه تنها می‌ماند. » و این «زندگی دیگر»، جریان زیرین و ناپیدای رود، جان شیفته نام دارد

ترجمه فارسی كتاب:

جان شیفته در ایران با ترجمه محمود اعتمادزاده (م.ا. به‌آذین) منتشر شده‌است. او نخستین فصل این اثر را در زندان قصر ترجمه کرد و درباره آن گفته‌است «ترجمه این اثر پیرم کرد. چه سالها که قطره قطره آب شدم و فرو ریختم»



:: بازدید از این مطلب : 380
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

صنايع فرهنگي وفرهنگ توده

مکتب فرانکفورت  

 این مکتب یک مکتب انتقادی است که در سال 1923 به وجود آمد.در این مکتب اعتقاد بر این است که در جامعه نوین سرکوبی ناشی از عقلانیت جای استثمار اقتصادی (به عنوان مساله غالب) را گرفته است.و کانون تسلط از اقتصاد به قلمرو فرهنگ کشیده شده است.

((پیشگامان فرانکفورت آدورنو و هورک هایمر هستند)) که ((مقاله صنایع فرهنگی و فرهنگ توده)) را ارایه دادند.و معتقد به مارکسیسم بدون پرولتاریا بودند.دیدگاه آنها مبتنی بر نقد پوزیتویسم است.

از نظر فرانکفورت ها صنایع فرهنگی بخش جدیدی از صنعت موسسات اطلاع رسانی مثل رادیو و مطبوعات و سینماست که برای به نتیجه رساندن منافع صاحبان صنایع به کار می افتد.نتیجه این صنایع فرهنگی تولید تخدیرکننده محصولات فرهنگی ، ایجاد بازارهای وسیع تر تجاری و سازگاری سیاسی است.و در واقع فرهنگ توده ای اسیر کننده و منفعل کننده است.

صنایع فرهنگی همان فرهنگ توده ای و فرهنگ جهت داده شده غیر خودجوش و شی وارده شده و ساختگی است.نظریه پردازان نگران دورغین بودن این فرهنگ هستند .(افکار از پیش بسته بندی شده توده گیر)آنها نگران تاثیرات ساکت کننده ، سرکوب گر و بی حس کننده این فرهنگ بر مردم هستند.

 نکته اساسی : آدورنو می گوید: جامعه به مدد صنایع فرهنگ نمی گذارد انسانها جان دیگری جز آن چه هست برای خود متصور شوند ، در هم ریختگی شعور به مرحله ای رسیده است که دیگر به زحمت می توان انسان ها را نسبت به این وضعیت آگاه کرد.دیگر نیازی به عمل عمدی رهبران نیست.تسلط به مرحله ای رسیده که دیگر اصلا تسلط به نظر نمی آید.

به نظر آدورنو و هورک هایمر جهان امروز و آینده اداره شده است و آزادی حقیقی دراثر توسعه عقلانیت در جامعه که همان تسلط بر طبیعت است، لطمه دیده است. درجهان امروز خرسندی و خوشبختی فرد تحقیق نمی یابد ، بلکه در روندی تاریخی با زوال فردیت انسان همرا ه است.این زوال به سه شکل است:

1-     یکپارچه شدن آگاهی به وسیله ارتباطات هدایت شده

2-     ناچیز شمردن خصلت و کیفیت فرد در تحول اشکال تولید

3-     دگرگونی در ساختمان روانی انسان به دلیل اجتماعی شدن یکپارچه انسانها

 نظریات آدورنو و هورکهایمر بیشتر ناظر بر ساختار تکنولوژیک فرهنگ جوامع صنعتی و نقش سلطه گرایانه آن در خلق افکار عمومی است.

علاقمندی این نظریه پردازان به صنایع فرهنگی توجه آنها را به مفهوم مارکسیستی روساختار و نه زیر ساختار اقتصادی منعکس می کند.

مکتب فرانکفورت تفکیک ماکس وبر از عقلانیت صوری و ذاتی را پذیرفته است.

عقلانیت صوری : خرد تکنولوژیک : خدمت به نیروهای سلطه گر

عقلانیت ذاتی یا فرهنگی : ارزیابی وسایل بر حسب ارزش های انسانی و عدالت

هربرت مارکوزه و مفهوم تک ساختی ( فرهنگ بسته بندی شده) :

 در فرهنگ بسته بندی شده مارکوزه بر نقش تشدید کننده رسانه های جمعی و غرق شدن سنتهای فرهنگی طبقات پایین جامعه در فرهنگ بسته بندی شده تاکید می کند.

 رسانه ها نوعی شعور کاذب ایجاد می کنند.خلاقیت و اندیشه از بین می رود و تقلید و یکپارچگی جای آن را می گیرد.پیامد چنین وضعی از نظر مارکوزه سیاست زدایی جامعه و حذف مسایل سیاسی و اخلاقی از زندگی عمومی است.

((***چکیده مطلب بنظرمن : نوع استثمار فرق کرده امروز به استثمار فرهنگی وارتباطات ورسانه جمعی  بانظارت وسودجویی صاحبان قدرت وثروت ....

ودیروزیا دراین مکتب : به استثمار اقتصادی وانسانی که توسط سرمایه داران یا  صاحبان قدرت وثروت اتفاق می افتاد. ...این مکتب گویای اینست که هرگاه انسان را درحاشیه وتبلیغ قراردهند توانایی فکر کردن واندیشیدن از اوگرفته میشود .***))

 



:: بازدید از این مطلب : 384
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

 تقديم به همه معلمانمان كه خواستند "خوب ببينيم وخوب بينديشيم"

 اما...اگر من و ما... نديديم و ونينديشيديم مقصرم ... و... مقصريم..../

 

           ای معلم : ای روشنی بخش دلها .

  براستی که تو بعد از خداوند (علم الانسان ما لم یعلم ) هستی.

   چگونه می توان تو را ستود و تو را سرود که تو خود سرود قافله ی

  تمدن هستی .



:: بازدید از این مطلب : 366
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

دکتر علي شريعتي

انسانها را به چهار دسته تقسيم کرده است

       1) آناني که وقتي هستند هستند وقتي که نيستندهم نيستند عمده آدمها. حضورشان مبتني به فيزيک است. تنهابا لمس ابعاد جسماني آنهاست که قابل فهم مي‌شوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمي دارند

2) آناني که وقتي هستند نيستند وقتي که نيستند هم نيستند مردگاني متحرک در جهان. خود فروختگاني که هويتشان را به ازاي چيزي فاني واگذاشته‌اند. بي شخصيت‌اند و بي اعتبارهرگز به چشم نمي‌آيند. مرده و زنده‌اشان يکي است

3) آناني که وقتي هستند هستند وقتي که نيستندهم هستندآدمهاي معتبر و با شخصيت. کساني که در بودنشان سرشار از حضورند و درنبودنشان هم تاثيرشان را مي گذارند. کساني که هماره به خاطر ما مي‌مانند قائليم دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائلیم۰

4) آناني که وقتي هستند نيستند وقتي که نيستند هستند شگفت انگيز ترين آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نمي‌توانيم حضورشان را دريابيم.

     و اما وقتي که از پيش ماميروند نرم نرم آهسته آهسته درک مي‌کنيم. بازمي‌شناسيم. مي فهميم که آنان چه بودند. چه مي گفتند وچه مي خواستند. ما هميشه عاشق اين آدمها هستيم. هزار حرف داريم برايشان اما وقتي دربرابرشان قرارمي‌گيريم قفل برزبانمان مي‌زنند. اختيار از ما سلب مي‌شود. سکوت مي‌کنيم و غرقه درحضور آنان مست مي‌شويم و درست درزماني که مي‌روند يادمان مي آيد که چه حرفهاداشتيم ونگفتيم. شايد تعداد اينها درزندگي هرکدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد....

وما باید بیندیشیم که کجا ودرچه دسته ای قرارداریم.



:: بازدید از این مطلب : 546
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

 

امروز سالگرد فقدان وجدائي مادرعزيزم بود.

وچه سخت وسنگین میگذرد لحظات حزن واندوه .

روز هشتم ارديبهشت هرسال روزسنگين وسخت جدايي روح ازبدنم است  .

ومن آرزودارم زنده بودن وسلامتي تمامي مادران زحمتكش وبزگواررادرروي زمين .

شما مادرخود رابينهايت دوست بداريد

 وتنها عاشق بي ريا فقط وفقط مادر است وديگر هيچكس...حتي!

 



:: بازدید از این مطلب : 362
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

عقل آمد و پند عاشقان پيش گرفت * در ره بنشست و رهزني كيش گرفت

..........................

چون در سرشان جايگه پند نديد * پاي همه بوسيد و ره خويش گرفت

                                                                               ديوان شمس

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com



:: بازدید از این مطلب : 400
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

عشق آمد و توبه را چو شيشه بشكست * چون شيشه شكست كيست كو داند بست

..........................

گر هست شكسته بند آن هم عشق است * از بند و گشاد او كجا شايد جست

                                                                               ديوان شمس



:: بازدید از این مطلب : 367
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

آن كس كه درون سينه را دل پنداشت * گامي دو سه رفت و جمله حاصل پنداشت

..........................

تسبيح و سجاده توبه و زهد و ورع * اين جمله رهست خواجه منزل پنداشت

                                                                                   ديوان شمس



:: بازدید از این مطلب : 336
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی


آن عشق مجرد سوي صحرا مي تاخت * ديدش دل من ز كر و فرش بشناخت
..........................
با خود مي گفت چون ز صورت برهم * با صورت عشق عشقها خواهم باخت

                                                                           دیوان شمس



:: بازدید از این مطلب : 413
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

گل رزی که در باغ شکوفه می زند برای چیز دیگری شکوفه نمی زند ! و رودی که به اقیانوس جاری می شود برای چیز دیگری جاری نمی شود  . جاری شدن لذت بخش است . جاری بودن جشن است. تو در عشقی -عشق تو را به جایی راهنمایی می کند ؟ لذت عشق از خود آن می آید . نیازی به هدف دیگری نیست . آن برای خودش کافی است .

                                                                                                                                    اوشو

 

 



:: بازدید از این مطلب : 342
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

ناله بلبل بهار كنيم * تا بدان بلبلان شكار كنيم
..........................
كار او ناز و كار ما لابه ست * گر نناليم پس چه كار كنيم
..........................
در گلستان رويم و گل چينيم * بر سر عاشقان نثار كنيم
..........................
اندر آييم مست در بازار * همه را مست و بي قرار كنيم
..........................
سيم با يار خوش عذار خوريم * خدمت چشم پرخمار كنيم
..........................
كس نداند خداي داند و بس * عيشهايي كه با نگار كنيم
..........................
تو اگر رازدار ما باشي * راز را با تو آشكار كنيم
..........................
مي گريزند خلق از تاتار * خدمت خالق تتا ر كنيم
..........................
بار كردند اشتران بگريز * رختمان نيست ما چه بار كنيم
..........................
خلق خيزان كنند و ما بر بام * اشتر مردمان شمار كنيم

                                                 دیوان شمس



:: بازدید از این مطلب : 340
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

بيچاره تر از عاشق بي صبر كجاست * كاين عشق گرفتاري بي هيچ دواست
..........................
درمان غم عشق نه صبر و نه رياست * در عشق حقيقي نه وفا و نه جفاست

 



:: بازدید از این مطلب : 294
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

با دو عالم عشق را بيگانگيست                    اندرو هفتاد و دو ديوانگيست
سخت پنهانست و پيدا حيرتش                     جان سلطانان جان در حسرتش
غير هفتاد و دو ملت کيش او                      تخت شاهان تخته‌بندي پيش او
مطرب عشق اين زند وقت سماع                 بندگي بند و خداوندي صداع
پس چه باشد عشق درياي عدم                     در شکسته عقل را آنجا قدم
بندگي و سلطنت معلوم شد                         زين دو پرده عاشقي مکتوم شد
کاشکي هستي زباني داشتي                       تا ز هستان پرده‌ها برداشتي
هر چه گويي اي دم هستي از آن                 پرده‌ي ديگر برو بستي بدان
آفت ادراک آن قالست و حال                     خون بخون شستن محالست و محال
من چو با سوداييانش محرمم                      روز و شب اندر قفص در مي‌دمم
سخت مست و بي‌خود و آشفته‌اي                 دوش اي جان بر چه پهلو خفته‌اي
هان و هان هش دار بر ناري دمي                اولا بر جه طلب کن محرمي
عاشق و مستي و بگشاده زبان                     الله الله اشتري بر ناودان
چون ز راز و ناز او گويد زبان                   يا جميل الستر خواند آسمان
ستر چه در پشم و پنبه آذرست                    تا همي‌پوشيش او پيداترست
چون بکوشم تا سرش پنهان کنم                   سر بر آرد چون علم کاينک منم
رغم انفم گيردم او هر دو گوش                   کاي مدمغ چونش مي‌پوشي بپوش
گويمش رو گرچه بر جوشيده‌اي                  همچو جان پيدايي و پوشيده‌اي
گويد او محبوس خنبست اين تنم                   چون مي اندر بزم خنبک مي‌زنم
گويمش زان پيش که گردي گرو                   تا نيايد آفت مستي برو
گويد از جام لطيف‌آشام من                         يار روزم تا نماز شام من
چون بيايد شام و دزدد جام من                     گويمش وا ده که نامد شام من
زان عرب بنهاد نام مي مدام                        زانک سيري نيست مي‌خور را مدام
عشق جوشد باده‌ي تحقيق را                       او بود ساقي نهان صديق را
چون بجويي تو بتوفيق حسن                       باده آب جان بود ابريق تن
چون بيفزايد مي توفيق را                          قوت مي بشکند ابريق را
آب گردد ساقي و هم مست آب                    چون مگو والله اعلم بالصواب
پرتو ساقيست کاندر شيره رفت                    شيره بر جوشيد و رقصان گشت و زفت
اندرين معني بپرس آن خيره را                    که چنين کي ديده بودي شيره را
بي تفکر پيش هر داننده هست                      آنک با شوريده شوراننده هست

                                                                                                 مثنوي معنوي                 

 



:: بازدید از این مطلب : 348
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

شد ز غمت خانه سودا دلم * در طلبت رفت به هر جا دلم

در طلب زهره رخ ماه رو * مي نگرد جانب بالا دلم

فرش غمش گشتم و آخر ز بخت * رفت برين سقف مصفا دلم

آه كه امروز دلم را چه شد * دوش چه گفتست كسي با دلم

از طلب گوهر گوياي عشق * موج زند موج چو دريا دلم

روز شد و چادر شب مي درد * در پي آن عيش و تماشا دلم

از دل تو در دل من نكته هاست * وه چه رهست از دل تو تا دلم

گر نكني بر دل من رحمتي * واي دلم واي دلم وا دلم



:: بازدید از این مطلب : 399
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

من به سوي باغ و گلشن مي روم * تو نمي آيي ميا من مي روم

روز تاريكست بي رويش مرا * من براي شمع روشن مي روم

جان مرا هشتست و پيشين مي رود * جان همي گويد كه بي تن مي روم

بوي سيب آمد مرا از باغ جان * مست گشتم سيب خوردن مي روم

عيش باقي شد مرا آنجا كه من * از براي عيش كردن مي روم

                                                                       ديوان شمس



:: بازدید از این مطلب : 390
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
ذكر آيت‌الله بهجت فومنی براي رفع مشكلات معيشتي
مرحوم آيت‌الله حاج شيخ علي افتخاري گلپايگاني كه از شاگردان آيت‌الله العظمي حاج شيخ محمدتقي بهجت فومنی محسوب مي‌شد درباره نحوه برخورد اين عالم رباني با مردم و سلوك فردي‌شان اينگونه بيان مي‌كند.

اهتمام آيت‌الله بهجت به مباحث امامت و مداومت او بر ادعيه و زيارات مأثوره، ساده زيستي و شهرت گريزي ايشان در كنار تأكيد بسيار بر تعقل از ويژگي‌هاي برجسته ايشان است.
ايشان تا جايي كه در توان داشت نمي‌خواست پاسخ رد به مراجعه‌كنندگان بدهند. يك روز حوالي ساعت ۵/۹ صبح به خانه‌شان رفتم. منزل ايشان كوچك بود و سه اتاق داشت. يكي از اتاق‌ها اندروني بود و ديگري اتاقي كه بخشي را به كتابخانه و بخش ديگري را به پذيرايي از مهمانان و مراجعه‌كنندگان اختصاص داده بودند.
من هر روز حدود نيم ساعتي خدمت ايشان مي‌رفتم و ايشان هم روي لطف و توجهي كه به من داشتند، كليد منزلشان را به من داده بودند كه هر وقت بخواهم، بتوانم به آنجا بروم. آن روز ديدم كه شخصي دم در ايستاده و آقا هم به خاطر گرماي تابستان با يك پيراهن نازك و عرقچين دم در آمده‌اند و دارند با او حرف مي‌زنند.
جلو رفتم و سلام كردم و ديدم آن شخص دارد از دست تنگ و فشار معيشت با آقا صحبت مي‌كند و از ايشان مي‌خواهد دعايي را به او تعليم بدهند تا از وضعيت مشقت‌بار خود خلاص شود.
آقا به ايشان فرمودند:«صبح و شب اين دعا را بخوانيد: اللهم اغنني بحلالك عن حرامك و بفضلك عن من سواك.» آن آقا گفت:«يادم نمي‌ماند. بي‌زحمت بنويسيد و بدهيد.» آقا به من فرمودند:«آقاي افتخاري! بنويسيد و به ايشان بدهيد.» من خودم مي‌خواستم «بطاعتك عن معصيتك» را هم بيفزايم كه آقا فرمودند:«اين كار را نكن.» آقا فرمودند:«بعد از آن هم صلوات بفرستيد. ان‌شاءالله اثر دارد.»

برچسب‌ها: ذكرآيت‌اللهبهجتفومنیبرايرفعمشكلاتمعيشتي



:: بازدید از این مطلب : 415
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی



دوران دبستان یادت بخیــر


www.FunRoz.Com | عکسها خاطره انگیز کتاب فارسی سال سوم دبستان(همه جا به نوبت،دهقان فداکار و...)


www.FunRoz.Com | عکسها خاطره انگیز کتاب فارسی سال سوم دبستان(همه جا به نوبت،دهقان فداکار و...)




:: بازدید از این مطلب : 392
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
Click to view full size image




:: بازدید از این مطلب : 564
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی


از همه ی داشته هایت که به آن می بالی !

خدا را جدا کن

ببین چه داری ؟؟؟

.
.
.

به همه ی کمبودهایت

که از آن می نالی

خدا را اضافه کن

ببین چه کم داری ؟؟؟





:: بازدید از این مطلب : 340
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

شعر از زنده یاد سهراب سپهری


                         تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

که زیبا بنده ام را دوست میدارم
ترا در بیکران دنیای تنهایان ... 

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!

آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد




:: بازدید از این مطلب : 327
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

عکس های بامزه و خنده دار (52)


عکس های بامزه و خنده دار (52)


سوژه های داغ و بسیار خنده دار وطنی !! (4)

سوژه های داغ و بسیار خنده دار وطنی !! (4)

jim 19 نقاشی<br />
های ترکیبی زیبا اثر Jim Warren

سوژه های داغ و بسیار خنده دار وطنی !! (4)




عکس های بامزه و خنده دار (52)



:: بازدید از این مطلب : 407
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی


دوست داشتن را از دختر کوچکی یاد گرفتم که در دفتر نقاشی اش عکس


خورشید



را سیاه کشیده بود تا پدر کارگرش زیر آفتاب نسوزد!!!





:: بازدید از این مطلب : 349
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
زیبا ترین کلام تقدیم تو باد


مhttp://www.img4up.com/up2/602310136025342.gif
می بوسم گیسوانت
تا فرشته ها حسودی کنند
شانه میزنم موهایت را 
تا حوری ها سر بکشند از بهشت برای تماشا
شعر میگویم برای تو
تا کلمات کیف کنند 
مست شوند و بمیرند
گل یاس من



:: بازدید از این مطلب : 347
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

یک بنده خدایی وارد قبرستانی می شود. سر هر قبری می رود، می بیند سنّ مرده خیلی کم است. شش سال، دو سال، هفت سال ... . مرد تعجب می کند. از متولی قبرستان می پرسد: « آقا اینجا قبرستان بچّه هاست. » جواب می دهد: « نه آقا. اینجا همه نوع مرده ای داریم. پیر، جوان، بچه ... »


مرد می گوید: « پس چرا من هر چی نگاه می کنم، همه شش هفت ساله اند.»


متولی قبرستان می گوید: « ما در شهرمان یک عالم عارفی داریم که اعتقاد دارد سنّ واقعی آدم ها به عقل و خردی است که دارند و در زندگی آن را به کار می گیرند؛ نه به تاریخ به دنیا آمدنشان. در شهر ما هر کس می میرد می برند نزد این عالم، و او سن واقعی مرده را می گوید و همان را روی سنگ قبرش می نویسند.


این قبری که روی سنگش نوشته شش ساله، در شناسنامه شصت و پنج ساله بود. این یکی که نوشته دو ساله، در شناسنامه چهل ساله بود. این یکی که نوشته هشت ساله، در شناسنامه نود و سه ساله بود.... خود من هم یک روز رفتم پیش این عالم و پرسیدم سنّ واقعی من چقدر است؟ عالم گفت: برو جوان. برو که تو هنوز به دنیا نیامده ای. »



:: بازدید از این مطلب : 382
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
  


پادشاهی پس از اینكه بیمار شد گفت: «نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند». تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست. تنها یکی از مردان دانا گفت : که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند.. اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود. شاه پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد. آن ها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد. آن که ثروت داشت، بیمار بود. آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند. آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید. « شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟» پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند. پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!!.  



:: بازدید از این مطلب : 296
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

دانلــود

پسورد:none3000



:: بازدید از این مطلب : 389
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

 

دکتر شریعتی:
خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست.
«فاطمه، فاطمه است»

خزان زود هنگام و کبود شدن یاس بوستان پیامبر، تسلیت باد.



:: بازدید از این مطلب : 350
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()