نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

روشنترین راه به سوی خدا

زمین

با یک نگاه ساده به جهانی که درآن زندگی می کنیم به این حقیقت می رسیم که جهان هستی در هم و برهم نیست، بلکه تمام پدیده ها بر خط سیر معینی در حرکتند و دستگاههای جهان همچون لشکر انبوهی هستند که به واحدهای منظم تقسیم شده و به سوی مقصد معینی در حرکتند.

نکات ذیل می تواند هر ابهامی را در این زمینه برطرف سازد: 1- برای پدید آمدن و باقی ماندن هر موجود زنده ای باید یک سلسله قوانین و شرائط خاص دست به دست هم بدهند مثلا برای پدید آمدن یک درخت: زمین، آب و هوای مناسب و حرارت معین لازم است که دانه را بکاریم و خوب تغذیه و تنفس کند، سبز شود و رشد نماید. در غیر این شرایط رشد آن ممکن نیست، انتخاب این شرایط و فراهم کردن این مقدمات نیاز به عقل و علم و دانش دارد.

2- هر موجود اثری مخصوص به خود دارد، آب و آتش هر کدام اثری مخصوص به خود دارند که از آنجا جدا نمی شود و همواره از قانون ثابتی پیروی می کنند.

3- تمام اعضای موجودات زنده با یکدیگر همکاری دارند، به عنوان نمونه همین بدن انسان که خود عالمی است، در وقت عمل تمام اعضایش خود آگاه و ناخود آگاه با هماهنگی خاصی کار می کنند، مثلا اگر خطری پیش آید همگی برای دفاع بسیج می شوند، این ارتباط و همکاری نزدیک، نشانه دیگری از نظم در جهان هستی است.

4- یک نگاه به صحنه جهان آشکار می سازد که نه تنها اعضا و پیکر یک موجود زنده بلکه تمام موجودات مختلف جهان نیز هماهنگی مخصوصی با هم دارند، مثلا برای پرورش موجودات زنده آفتاب می تابد، نسیم می وزد و زمین و منابع زمینی نیز کمک می کنند اینها نشانه وجود یک نظام معین در عالم هستی است.

هر جا دستگاه منظمی است در کنار آن هم عقل و هوشی وجود دارد و هر قدر آن دستگاه بزرگتر، دقیقتر و جالبتر باشد علم و عقلی که آن را ایجاد کرده است به همان نسبت بزرگتر خواهد بود

رابطه نظم و عقل

این حقیقت در برابر وجدان همه کس ظاهر است که نظم در هر دستگاهی باشد حکایت از "عقل و فکر و نقشه و هدف" می کند. زیرا انسان هر کجا نظم و حساب و قوانین ثابتی دید می داند که در کنار آن مبدأ علم و قدرتی را باید جستجو کند، و در این درک وجدانی خود نیاز چندانی به استدلال نمی بیند.

او میداند هرگز یک آدم نابینا و بی سواد نمی تواند با ماشین تایپ یک انشاء خوب، یا یک مقاله اجتماعی و انتقادی بنویسد، و هرگز یک کودک دو ساله نمی تواند با گردش دادن نامنظم قلم روی کاغذ، تابلو زیبا و پرارزشی بوجود آورد، بلکه اگر ما یک انشاء خوب یا مقاله باارزش را دیدیم می دانیم آدم با سواد و با عقل و هوشی آن را بوجود آورده و یا اگر در یکی از موزه ها تابلو بسیار زیبا و جالبی را مشاهده کردیم شک نخواهیم کرد که دست نقاش هنرمند و چیره دستی در ایجاد آن به کار رفته، اگر چه هرگز آن نویسنده و نقاش هنرمند را ندیده باشیم.

بنابراین هر جا دستگاه منظمی است در کنار آن هم عقل و هوشی وجود دارد و هر قدر آن دستگاه بزرگتر، دقیقتر و جالبتر باشد علم و عقلی که آن را ایجاد کرده است به همان نسبت بزرگتر خواهد بود. گاهی برای اثبات این موضوع که هر دستگاه منظم نیاز به مبدأ عقل و دانش دارد از حساب احتمالات که در ریاضیات عالی از آن بحث شده کمک گرفته می شود و از این راه اثبات می کنند که مثلا یک فرد بی سواد اگر بخواهد به وسیله ماشین تایپ، با فشار دادن روی دکمه های ماشین، از روی تصادف، یک مقاله یا یک قطعه شعر را تایپ کند، مطابق حساب احتمالات میلیاردها سال طول می کشد که حتی کره زمین برای آن کافی نیست.

قرآن مجید می گوید:

"سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی تیبین لهم انه الحق اولم یکف بربک انه علی کل شی شهید" (فصلت/3)

ما نشانه های خود را در نظام آفرینش، در سراسر جهان در درون وجود خود انسان ها به آنها نشان می دهیم تا بدانند او بر حق است آیا برای اثبات وجود او همین کافی نیست که او عالم به اسرار همه چیز است.



:: بازدید از این مطلب : 581
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
در آیات 23 تا 33 سوره قلم آمده: «فانطلقوا و هم یتخافتون * أن لا یدخلنها الیوم علیکم مسکین * و غدوا علی حرد قادرین، پس به راه افتادند و آهسته به هم می گفتند: مواظب باشید که امروز فقیری در آن جا بر شما وارد نشود و به وقت صبح با قدرت بر منع مستمندان بیرون شدند». بعضی از مفسرین گفته اند «قادرین» در اینجا یعنی در حالی که در دلشان حساب می کردند که حالا این قدر محصول داریم، می بریم و چنین می کنیم و. .. در دل خودشان حساب می کردند و به قول معروف با ابرویشان چرتکه می انداختند که چنین و چنان می شود. قرآن می گوید: همین طور که داشتند با خودشان حساب می کردند که چنان و چنین خواهد شد، یکدفعه وارد شدند و چشمهایشان به چنین منظره ای افتاد. «فلما رأوها» پس همین که آن باغ سوخته را دیدند، اول چنان یکه خوردند و به اصطلاح شوکه شدند که گفتند: ما راه گم کرده ایم، راه را اشتباهی آمده ایم، (قالوا انا لضالون) عوضی آمده ایم، باغ ما نیست، اینقدر چهره این باغ عوض شده بود ولی فورا فهمیدند که عوضی نیامده اند و حساب دیگری در کار بوده است: «بل نحن محرومون؛ نه، ما مردم محروم و بیچاره هستیم» یعنی میوه هایمان رفت. «قال اوسطهم». بعضی خیال کرده اند که «اوسطهم» یعنی وسطی شان، آن بچه وسطی، مثلا اگر پنج تا بودند، برادر سومی ولی اکثر مفسرین گفته اند: مقصود از اوسط «اعدل» است، («و کذلک جعلناکم امة وسطا، و بدین سان شما را امتی میانه قرار دادیم» (بقره / 143 ) یعنی امت معتدل) «خیر الامور اوساطها» یعنی در هر کاری بهترینش وسطترین یعنی معتدلترین است که از افراط و تفریط هر دو بدور است و لهذا اینجا گفته اند اوسطشان یعنی بهترینشان، معتدلترین شان. «قال اوسطهم الم اقل لکم لولا تسبحون، عاقل ترشان گفت: آیا به شما نگفتم: چرا خدا را تسبیح نمی گویید؟». من قبلا به شما نگفتم؟

اینجا قرآن نشان می دهد که آن وقتی که اینها نشستند با یکدیگر کنکاش کردند، در میان اینها یکی بوده که مخالف بوده است اما او چون در اقلیت قرار گرفته و دیده حرفش به جایی نمی رسد، گفته است حال اگر نمی کنید، نکنید ولی به هر حال حقیقت این است. «قال اوسطهم الم اقل لکم لولا تسبحون » به شما نگفتم این حرفها را نزنید، از خدا بترسید، خدا را تسبیح کنید؟ یعنی از این حرفهای خودتان توبه کنید، اینها خدا را فراموش کردن است، از خدا غافل شدن است، خدا نشناسی است. در این وقت که دچار بلایا شدند چون بالاخره هر چه بود اینها مومن زاده بودند، پدرشان مرد مومنی بود، «قالوا سبحان ربنا انا کنا ظالمین؛ گفتند: منزه است پروردگار ما، ما بد کردیم، ما مردم ستمکاری بودیم». «فاقبل بعضهم علی بعض یتلاومون» آنگاه بعضی به بعض دیگر رو کردند، یعنی شروع کردند با یکدیگر حرف زدن، خودشان را ملامت می کردند، یکدیگر را ملامت می کردند، این می گفت تقصیر تو شد که این حرف را زدی، آن می گفت: خیر، تو این حرف را زدی، تقصیر تو شد. مرتب به گردن یکدیگر می انداختند و یکدیگر را ملامت می کردند ولی بالاخره همه فهمیدند که گنهکارند. بعد از اینکه یکدیگر را ملامت کردند همه به خطای خودشان اقرار و اعترف کردند: «قالوا یا ویلنا انا کنا طاغین» وای به حال ما، عجب ما طغیانگر شدیم! یعنی همین قدر که پدر ما مرد و ما خود را دارای چیزی دیدیم، چقدر زود طاغی شدیم و طغیان کردیم! «عسی ربنا ان یبدلنا خیرا منها انا الی ربنا راغبون» این اظهار توبه آنهاست: ما دیگر بعد از این راغب به سوی پروردگار خودمان هستیم یعنی راغب به عبادت و بندگی و اطاعت او هستیم و می خواهیم امر او را اطاعت کنیم، براساس رضای او عمل کنیم، امیدواریم که اگر اینچنین باشیم، پروردگار ما به ما بهتر از آنچه که بود عنایت بفرماید، امید است که پروردگار ما به ما عوض بدهد بهتر از این باغ و بهتر از آنچه که در این باغ بود که ما به سوی پروردگار خود راغب هستیم یعنی توبه کردیم. قرآن اینجا می فرماید: «کذلک العذاب» عذاب دنیا چنین عذابی است.



:: بازدید از این مطلب : 597
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

صفات خدا نشانه توحید صفاتی

توحید

همانطور که پیشتر یادآور شدیم، توحید از اصول مشترک همه مذاهب اسلامی است. در نوشته پیشین به توحید ذاتى پرداختیم که به معنى یکتایی ذات خداوند است و اینک به توحید صفاتى می پردازیم که به معنى نفى هر گونه كثرت و تركیب از ذات خداوند متعال است. در میان مذاهب اسلامی، اشاعره به غیریت صفات و ذات خداوند معتقدند و معتزله توحید را در نفی صفات بطور کلی می دانند ولی امامیه نه مانند معتزله صفات را نفی می کنند و نه مانند اشاعره به غیریت صفات با ذات معتقدند بلکه اعتقاد به عینیت ذات و صفات دارند. شهید مطهری در تعریف توحید صفاتی می فرماید:

«توحید صفاتی، یعنی صفات خداوند از قبیل علم، قدرت، حیات، اراده، ادراك، سمیعیت ، بصیریت ، حقایقی غیر از ذات پروردگار نیستند ، عین ذات پروردگارند ، به این معنی كه ذات پروردگار به نحوی است كه همه‏ این صفات بر او صدق می‏كند و یا (به قولی) به نحوی است كه آثار این‏ صفات بر او مترتب است.»( مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج2)

خداوند واجد همه صفات کمالی است. یعنی خداوند عالم، قادر، حیّ، سمیع، بصیر و ... است. این صفات از نظر مفهوم با یکدیگر تفاوت دارند اما در واقعیت خارجی مغایرتی بین آنها نیست و از وحدت برخوردارند. به عبارت دیگر، ذات خداوند در عین بساطت همه این کمالات را دارد لذا همه صفات خداوند عین ذات او ست. علم خدا عین قدرت و قدرت، عین اراده و اراده، عین سمع و بصر و... است. ذات الهى و كمالاتش، تنها و تنها یك مصداق دارد و غیریت میان آنها مفهومى و ذهنى است، امّا به لحاظ وجودى، یك وجود است كه هم ذات است و هم صفات. یك حقیقت واحد است كه اعتبارات متفاوت دارد.

حضرت امیر(ع) در «خطبه 1 نهج البلاغه» چنین می فرمایند:

«الحمد لله الذى لا یبلغ مدحته القائلون و لا یحصى نعماءه‏ العادون، و لا یؤدى حقه المجتهدون، الذى لا یدركه بعد الهمم، و لا یناله غوص الفطن، الذى لیس لصفته حد محدود و لا نعت موجود...

«سپاس ذات خدا را، آنكه‏ ستایش كنندگان نتوانند به ستایش او برسند و شمار كنندگان نتوانند نعمتهاى او را برشمارند و كوشندگان نتوانند حق بندگى او را ادا نمایند، آنكه همت ها هر چه دور پروازى كنند كُنه او را نیابند و زیركیها هر اندازه در قعر دریاهاى فطانت فرو روندبه او نرسند، آنكه صفت او را حد و نهایتى و تغیر و تبدلى نیست...»

و در ادامه مى‏فرماید:

«كمال‏الاخلاص له نفى الصفات عنه لشهادة كل موصوف انه غیر الصفة‏و شهادة كل صفة انها غیر الموصوف(1) فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه و من قرنه...»

«اخلاص كامل، نفى صفات از پروردگار است، زیرا موصوف گواهى مى‏دهد كه ذاتش غیر ازصفت است و صفت گواهى مى‏دهد كه او چیزى است غیر از موصوف، و هر كس خداوند را به صفتى توصیف كند، ذات او را مقارن چیز دیگر قرار داده و هر كس خدا را مقارن چیزى قرار دهد... .»

سپاس ذات خدا را، آنكه‏ ستایش كنندگان نتوانند به ستایش او برسند و شمار كنندگان نتوانندنعمتهاى او را برشمارند و كوشندگان نتوانند حق بندگى او را ادا نمایند، آنكه همت ها هر چه دور پروازى كنند كُنه او را نیابند و زیركیها هر اندازه در قعر دریاهاى فطانت فرو روندبه او نرسند، آنكه صفت او را حد و نهایتى و تغیر و تبدلى نیست

اگر ذات خداوند (در واقع و عینیت و نه در مفهوم) غیر از صفات باشد مستلزم محدودیت ذات خداوند است و این با ذات لایتناهی خداوند مغایر است. صفات و اختلاف صفات با یكدیگر لازمه محدودیت‏ وجود است. به عبارت دیگر، اگر چنین باشد كه ذات خداوند از یك جهت عالم باشد، و از جهت دیگر قادر و مختار(یعنی صفات و ذات با هم مغایر باشند) ‌در آن صورت نوعی كثرت و تركیب و محدودیت در ذات الهی راه خواهد یافت (که خود این امر محال است)، و ذات حق در ایجاد موجودات و اعطای صفات (مثل علم و قدرت و ...) به آنها به صفات خود نیازمند است، و از آنجا که صفات غیر ذات هستند، پس خداوند برای اعطای وجود و صفات به موجودات نیازمند چیزی غیر از ذات خود است و این با وجوب و غنای ذاتی خداوند منافات دارد. بنابراین، همچنان كه هیچ شریکی براى وجود لایتناهى خداوند قابل تصور نیست (توحید ذاتی)، همچنین كثرت و تركیب نیز در ذات الهی راه ندارد. (توحید صفاتی)

در فلسفه نیز بعد از اثبات واجب الوجود (مراجعه کنید به "براهین وجود خدا") به اثبات توحید و از جمله توحید صفاتی می پردازند. بدون اینکه بخواهیم وارد مباحث تخصصی این مسئله شویم، تنها به نظر صدرالمتالهین درباره صفات ذاتیه حق می پردازیم. در حکمت متعالیه، صفات کمالی از قبیل علم و قدرت و اراده ... از عوارض وجود بما هو وجود به حساب می آیند و لذا با حقیقت وجود مغایرتی ندارند، مگر در مفهوم، ولی در عالم خارج همه صفات کمالی عین ذات خداوند هستند. (ملاصدرا، شواهدالربوبیه: 7) البته برای فهم دقیق استدلال صدرا نیاز به بیان مبانی فلسفی او از قبیل "اشتراک معنوی وجود"است که در این مقال نمی گنجد ولی همانطور که مشاهده شد در فلسفه اسلامی نیز صفات واجب الوجود را از ذات واجب جدا نمی دانند.

 



منابع:

1. صدرالدین شیرازی، شواهدالربوبیه فی المناهج السلوکیه، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1360

2. متفكر شهید استاد مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، جلد دوم، (چاپ ششم: تابستان 1368، انتشارات صدرا)

3. نهج البلاغه، جمع آوری سید رضی، ترجمه سیدجعفر شهیدی، انتشارات علمی فرهنگی، 1387

برای مطالعه بیشتر

1. توحید، متفكر شهید ،استاد مرتضی مطهری، چاپ اول : 12 اردیبهشت 1373 ،ناشر : انتشارات صدرا

2. محمدرضایی، محمد، الهیات فلسفی، قم، بوستان کتاب، 1383

3. عبدالله جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا (قم، اسراء، 1375)

4. جعفر سبحانی، مدخل مسائل جدید در علم کلام  (قم، موسسه امام صادق(ع))

5. آموزش فلسفه، محمد تقی مصباح یزدی، تهران، انتشارات امیرکبیر 



:: بازدید از این مطلب : 563
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
در آیه چهارم سوره معارج آمده: «تعرج الملائکة والروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة؛ فرشتگان و روح، در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوی او بالا می روند». در اینجا از قیامت تعبیر شده است به روزی که اندازه آن روز پنجاه هزار سال است. اولا یک سؤال در اینجاست که معنی پنجاه هزار سال آن وقت چیست در صورتی که وقتی ما می گوییم سال، یک حسابی است که با گردش سالیانه خودمان می گوییم یعنی آنگاه که زمین ما یک دور به دور خورشید می چرخد ما می گوییم یک سال. اگر هزار بار چرخید می گوییم هزار سال. اگر پنجاه هزار سال بچرخید می گوییم پنجاه هزار سال. در آنجا که به تعبیر خود قرآن دیگر نه ماهی است و نه خورشیدی و نه زمینی و این حسابها همه از بین می رود پس پنجاه هزار سال است یعنی چه؟ این را مفسرین طرح کرده اند، گفته اند مقصود این است که امتدادش امتدادی است که اگر با این مقیاسی که در دست شماست اندازه گیری کنند آن قدر درمی آید.

سؤال دیگر اینکه آیا این روز که پنجاه هزار سال است برای همه مردم، یک زمان مطلق است و یک جور است یعنی همه مردم روز قیامت را پنجاه هزار سال طی می کنند؟ این را از پیامبر اکرم سؤال کردند: یا رسول الله! عجب روز طولانی است! فرمود: به خدای عالم قسم که آن روز بر مؤمن آن قدر می گذرد که یک نماز را می خواند. اینجا هم آیه اساسا راجع به کافرین است. مسئله زمان از یک نظر دیگر هم خیلی قابل توجه است و آن این است که گذشت زمان برای انسان با حالتی که انسان در آن حالت قرار دارد یک نسبت مستقیم دارد یعنی انسان به هر اندازه که خوش باشد احساسش نسبت به زمان منفی می شود. یک کسی که غرق در یک لذتی هست نمی فهمد چگونه این شب صبح شد، گفت:

ببند یک نفس ای آسمان دریچه صبح *** بر آفتاب که امشب خوش است با قمرم

برعکس، اگر انسان در یک حال بسیار سختی باشد اجزاء زمان بر انسان بسیار کند می گذرد. مثل اینکه کسی را ببرند در خزینه داغ آب حمام که لااقل هشتاد درجه داغ باشد، بگویند ده دقیقه باید اینجا بمانی، آن وقت است که ساعت را حساب می کند و یک ثانیه، از یک ساعت حال عادی قطعا بیشتر بر او می گذرد و به هر نسبت که حال انسان سخت تر باشد زمان بر انسان کندتر می گذرد. این است که زمان را نمی شود به صورت یک امر مطلق در نظر گرفت و گفت اگر روز قیامت پنجاه هزار سال است چقدر طولانی است! فرمود: برای مؤمن مانند یک نماز است. چگونه یک نماز آنهم برای مؤمن – نه برای غیر مؤمن که پنج دقیقه نماز برایش مثل یک ساعت طول می کشد – کوتاه است! چگونه نماز برای یک مؤمن، وقتی نیست و چقدر کم است! تمام دوره قیامت برای او این گونه است. «فاصبر صبرا جمیلا» خطاب به پیغمبر اکرم است که در مقابل این استعجالها، این مسخره ها و این تحقیرها تو صبر پیشه کن، صبر زیبا (معارج/5).



:: بازدید از این مطلب : 460
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

میراث پیامبران چیست؟

اخلاق پیامبر در خانواده

اهل سنت حدیثى در كتاب هاى مختلف خود از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به این مضمون نقل كرده اند كه فرمود: نَحْنُ مَعاشِرَ الأَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ما تَرَكْناهُ صَدَقَةٌ: «ما پیامبران ارثى از خود به یادگار نمى گذاریم، و آنچه از ما بماند باید به عنوان صدقه در راه خدا مصرف شود».

و گاه آن را با حذف جمله اول، به صورت«ما تَرَكْناهُ صَدَقَةٌ» نقل كرده اند.

سند این حدیث، غالباً در كتب معروف اهل سنت به «ابوبكر» منتهى مى شود كه بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) زمام امور مسلمین را به دست گرفت، و هنگامى كه حضرت فاطمه(علیها السلام) و یا بعضى از همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) میراث خود را از او خواستند، او به استناد این حدیث از دادن میراث به آنان سر باز زد!.

قابل توجه این كه:

در مدرك اخیر در حدیثى از «عایشه» چنین مى خوانیم: «فاطمه(علیها السلام) و عباس، بعد از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد ابوبكر آمدند و میراثشان از ناحیه پیامبر را مى خواستند، آنها در آن موقع زمینشان را در «فدك» و سهمشان را از «خیبر» مطالبه مى كردند.

ابوبكر گفت: من از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم گفت: «ما چیزى را به ارث نمى گذاریم و آنچه از ما بماند صدقه است...».

هنگامى كه فاطمه(علیها السلام) این سخن را شنید، با حالتى خشمگین «ابوبكر» را ترك كرد و تا آخر عمر با او یك كلمه سخن نگفت».

این حدیث از جهات مختلفى قابل نقد و بررسى است ولى آنچه در حوصله این تفسیر مى گنجد، امور زیر است:

1 ـ این حدیث با متن قرآن سازگار نیست، و طبق قواعد اصولى كه در دست داریم، هر حدیثى كه موافق «كتاب اللّه» نباشد، از درجه اعتبار ساقط است، و نمى توان به عنوان حدیث پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یا سائر معصومین(علیهم السلام) روى آن تكیه كرد.

در آیات فوق، خواندیم «سلیمان» از «داود» ارث برد، و ظاهر آیه مطلق است و اموال را نیز شامل مى شود. و در مورد «یحیى» و «زكریا» مى خوانیم: یَرِثُنِى وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ:

«فرزندى به من عنایت كن كه از من و از آل یعقوب ارث برد».(1)

مخصوصاً در مورد «زكریا» بسیارى از مفسران روى جنبه هاى مالى تكیه كرده اند.

به علاوه، ظاهر آیات «ارث» در قرآن مجید عام است و همه را شامل مى شود.

افتخار انبیاء و سرمایه آنها علم و دانش بوده است، و مهمترین چیزى كه از خود به یادگار گذاشتند، برنامه هدایت بود، و كسانى كه سهم بیشترى از این علم و دانش را بر گرفتند، وارثان اصلى پیامبرانند

2 ـ روایت فوق، معارض با روایات دیگرى است كه نشان مى دهد: ابوبكر تصمیم گرفت «فدك» را به «فاطمه»(علیها السلام) بازگرداند، ولى دیگران مانع شدند.

3 ـ روایت معروفى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) در بسیارى از كتب اهل سنت و شیعه آمده است كه: العُلَماءُ وَرَثَةُ الأَنْبِیاءِ: «دانشمندان وارثان پیامبرانند».

و نیز از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده: اِنَّ الأَنْبِیاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِیْناراً وَ لا دِرْهَماً: «پیامبران درهم و دینارى از خود به یادگار نگذاردند».

از مجموع این دو حدیث چنین به نظر مى رسد: هدف اصلى این بوده كه روشن سازند، افتخار انبیاء و سرمایه آنها علم و دانش بوده است، و مهمترین چیزى كه از خود به یادگار گذاشتند، برنامه هدایت بود، و كسانى كه سهم بیشترى از این علم و دانش را بر گرفتند، وارثان اصلى پیامبرانند، بى آن كه نظر به اموالى داشته باشد كه از آنان به یادگار مى ماند، بعداً این حدیث نقل به معنى شده و سوء تعبیر از آن گردیده، و احتمالاً جمله «ما تَرَكْناهُ صَدَقَةٌ» كه استنباط بعضى، از روایت بوده است بر آن افزوده اند.

براى این كه: سخن به درازا نكشد، گفتار خود را با بحثى از مفسر معروف اهل سنت «فخر رازى» كه در ذیل آیه 11 سوره «نساء» آورده است پایان مى دهیم:

او مى گوید: یكى از تخصیص هائى كه بر این آیه (آیه ارث فرزندان) وارد شده است، چیزى است كه در مذهب اكثر مجتهدین (اهل سنت) است، كه پیامبران(علیهم السلام) چیزى به ارث نمى گذارند، و شیعه (عموماً) در این بحث مخالفت كرده اند روایت شده است هنگامى كه «فاطمه»(علیها السلام) میراث خود را مطالبه كرد، آنها به استناد حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله): «نَحْنُ مَعاشِرَ الأَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ما تَرَكْناهُ صَدَقَةٌ»، او را از ارث خود باز داشتند، در این هنگام فاطمه(علیها السلام) به عموم آیه فوق (آیه ارث فرزندان) استدلال كرد، گوئى مى خواست به این حقیقت اشاره كند كه عموم قرآن را نمى شود با خبر واحد تخصیص زد.

«فخر رازى» آن گاه مى افزاید: شیعه مى گوید: به فرض كه تخصیص قرآن به خبر واحد جایز باشد، در اینجا به سه دلیل جایز نیست:

نخست این كه: این بر خلاف صریح قرآن است كه مى گوید «زكریّا» از خدا تقاضا كرد فرزندى به او بدهد كه از وى و «آل یعقوب» ارث ببرد.

هر حدیثى كه موافق «كتاب اللّه» نباشد، از درجه اعتبار ساقط است، و نمى توان به عنوان حدیث پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یا سائر معصومین(علیهم السلام) روى آن تكیه كرد

و همچنین قرآن مى گوید: سلیمان از داود ارث برد؛ زیرا نمى توان این آیات را حمل بر وراثت علم و دین كرد، چون این یك نوع وراثت مجازى است؛ چرا كه این پیامبران، علم و دین را به فرزندان خود آموختند، نه آن كه از خود گرفتند و به آنها واگذار كردند، وراثت حقیقى تنها در مال تصور مى شود (كه از كسى بگیرند و به دیگرى بدهند).

دیگر این كه: چگونه ممكن است «ابوبكر» از این مسأله كه نیازى به آن نداشته است آگاه باشد، اما فاطمه و على(علیهما السلام) و عباس كه از بزرگ ترین زاهدان و دانشمندان بودند، و با مسأله وراثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) سر و كار داشتند از آن بى خبر بمانند؟

چگونه ممكن است پیامبر(صلى الله علیه وآله) این حدیث را به كسى تعلیم كرده باشد كه نیازى نداشته و از كسى كه نیاز داشته، دریغ دارد؟.

سوم این كه: ممكن است جمله «ما تَرَكْناهُ صَدَقَةٌ» دنباله «لا نُوَرِّثُ» است و مفهومش این است: اموالى را كه ما به عنوان صدقه اختصاص داده ایم در دائره میراث قرار نمى گیرد.

سپس «فخر رازى»، جواب كوتاهى به استدلالات مشهور فوق مى دهد و مى گوید: «فاطمه(علیها السلام) بعد از گفتگو با ابوبكر، به آن گفتگو راضى شد، و اجماع بر این منعقد شده است كه: سخن ابوبكر درست است! وَ اللّهُ أَعْلَم».

ولى روشن است: پاسخ «فخر رازى» درخور استدلال هاى فوق نیست؛ زیرا همان گونه كه از منابع معروف و معتبر اهل سنت در بالا نقل كردیم، فاطمه(علیها السلام) نه تنها راضى نشد، بلكه چنان خشمگین گشت كه: تا پایان عمر یك كلمه با ابوبكر سخن نگفت.از این گذشته، چگونه ممكن است اجماعى در این مسأله باشد با این كه شخصیتى همچون على و فاطمه(علیهما السلام) و عباس كه در كانون وحى پرورش یافته اند، با آن مخالفت كرده اند؟!.(2)

 

پی نوشت ها :

1 ـ مریم، آیه 6.

2. تفسیر نمونه، جلد 15، صفحه 451.



:: بازدید از این مطلب : 497
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
از آیه 22 تا آیه 35 سوره معارج که با جمله «الا المصلین* الذین هم علی صلاتهم دائمون» شروع می شد و به جمله «اولئک فی جنات مکرمون» ختم می شد برخی ویژگیهای مومنین واقعی ذکر شده است. در این آیات با توجه به آیه ای که پایان این آیات است روشن می شود که چگونه اشخاصی در عالم آخرت در بهشتهای الهی جای می گیرند و مکرمند، مورد اکرام و احترامند یعنی مورد عنایت و لطف الهی هستند، آنها که از نظر نماز چنانند، از نظر مال و ثروت و انفاقات چنان، از نظر امانتداری چنان از نظر عفت و پاکدامنی چنان، از نظر ادای شهادت و وفای به شهادت چنان، این چیزهایی که ذکر شد. چنان مردمی در بهشتهای الهی قرار می گیرند و مکرمند، پس ایمان و عمل با هم لازم است. کسی به بهشت نمی رود مگر آنکه در ابتدا ایمان داشته باشد و بعد به ایمان جامه عمل بپوشد. پس در واقع طمعهای بیجا باید بریده و قطع بشود.

در ادامه در آیات 36 تا 38 می خوانیم: «فمال الذین کفروا قبلک مهطعین* عن الیمین و عن الشمال عزین* ایطمع کل امری منهم ان یدخل جنة نعیم، پس چیست کافران را که به سوی تو می شتابند، دسته دسته از راست و چپ هجوم می آورند؟ آیا هر کسی از آنها طمع دارد که در بهشت پرنعمت در آورده شود»؟ معلوم می شود گروهی بوده اند که قرآن اینها را هم کافر می خواند، حال چرا کافر می خواند و چگونه کافرهایی هستند توضیح می دهیم. مردمی بودند که هم ایمان داشتند و هم ایمان نداشتند و البته آن که داشتند در واقع ایمان نبود، ایمان به معنی واقعی نداشتند که آنها را منجر به اطاعت و تسلیم امر خدا و منجر به عمل کند ولی در عین حال دغدغه راست بودن دعوت پیغمبر را هم شدیدا داشتند با اینکه ایمان نداشتند و در گروه مومنین نبودند باز گروه گروه می آمدند دور پیغمبر می نشستند و در دل خودشان این طمع را به شکلی پرورش می دادند که شاید ما هم از این نعیمهایی که در عالم دیگر هست بهره مند بشویم یعنی می خواستند ایمان نیاورده و عمل نکرده وعده ها و نویدهای پیغمبر درباره آنها صادق بشود، چرا؟ از آیات بعد روشن می شود که یک نوع خودبینی خاصی در این مردم وجود داشته است. بعضی افراد خود و نژادشان را به گونه ای پیش خودشان فرض می کردند که ما فقط به دلیل اینکه ما هستیم مثلا به دلیل اینکه از اولاد ابراهیم هستیم یا در اطراف کعبه پرورش یافته و بزرگ شده ایم از ما بهتر و بزرگتری در عالم وجود ندارد. اگر چنین چیزهایی که پیغمبر می گوید وجود داشته باشد، اگر اینها را به ما ندهند پس به کی می خواهند بدهند؟! یک چنین فکر احمقانه ای. اگر ما به بهشت نرویم پس کی می خواهد به بهشت برود؟! همان معیارهایی را که برای بزرگی و شرافت و استحقاق و لیاقت پیش خودشان داشتند به کار می بردند و آن معیارهایی که اسلام به کار می برد که همه بر مقیاس ایمان و عمل بود اصلا در اینها اثر نمی گذاشت. اینها در جاهلیت به گونه ای پرورش پیدا کرده و بزرگ شده بودند که خودشان را مردان خیلی بزرگ و شریف می دانستند. این افراد امتیازاتی در دنیا کسب کرده بودند و در مقابلشان یک عده بردگان و ضعفا و مردمانی قرار داشتند که خود اینها آنها را اراذل و پستها می نامیدند و بعلاوه با خودشان فکر می کردند اینکه ما این همه امتیازات داریم دلیل بر این است که یک شرافتی داریم که خدا این امتیازات را به ما داده، به همین دلیل که در این دنیا این امتیازات را به ما داده است، در آن دنیا هم امتیازات آن دنیا را قطعا به ما خواهد داد. حالا چهار تا آدمهای اراذل – به قول خود آنها – یعنی پست و منحط و رذل از قبیل غلام و نوکر و سیاه آمده اند ایمان آورده اند، این چه ارزشی دارد؟ اگر بنا بشود چنین چیزهایی وجود داشته باشد، به همین دلیل که آنچه ما امروز داریم به سبب شرافت ذاتی ماست، آنجا هم چنین است.



:: بازدید از این مطلب : 524
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

ارتداد در ادیان یهود ، مسیحیت و زرتشت

ارتداد

ارتداد در تمام ادیان و آیین هایی که در گذشته وجود داشته ودارد با توجه به خواسته ها و ادله هایی مورد پذیرش بوده ودر برخی مواقع نیز اجرا شده است.

در دین یهود و مسیحیت وآیین زرتشتی این حکم اعمال می شده وهرکدام از آن ها برای این حکم ، دلایلی را بیان کرده اند مثلا خالص بودن نژاد یهودیان از دلایلی است که یهودیان در خصوص این قانون داشته اند.

در این مبحث اشاره ای گذرابه حکم ارتداد در ادیان یهود،مسیحیت وزرتشت می کنیم.

 

ارتداد در آیین یهود

آیین یهود بر این باور است که«در زمانی که حضرت موسی(ع)برای نزول تورات در کوه طور معتکف شد و مدت غیبت او به طول انجامید، بنی اسرائیل به هارون مراجعه کردند و از او خواستند خدای مجسّمی برای آنان قرار دهد، و لذا هارون از آنان خواست هر چه جواهر آلات به همراه خویش دارند بیاورند و آنها چنین کردند و سپس هارون، جواهرات را به شکل گوساله ای در آورد و بنی اسرائیل آن را پرستیدند، و هنگامی که موسی(ع)از این انحراف اطلاع یافت، سخت بر آشفت و از جانب خداوند فرمان رسید که کاهنان، یعنی فرزندان (لاوى)، همه کسانی را که بر غیر خدا سجده کرده اند بکشند و چنین شد و در آن روز، سه هزار نفر از بنی اسرائیل کشته شدند. (1)

بخشی از این حکایت در قرآن کریم نیز انعکاس یافته است، از جمله :

(وَاِذْقِالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ اَنْفُسَکُمْ بِاتّخاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا اِلی بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا اَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْر لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ اِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحیمُ.).(2)

«وآن هنگام را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من ،شما بدان سبب که گوساله را پرستیدید بر خود ستم روا داشتید،اینک به درگاه آفریدگارتان توبه کنید و یک دیگر را بکشید ،که چنین کاری در نزد آفریدگار ستوده تر است،پس خدا توبه شما را پذیرفت زیرا توبه پذیر ومهربان است»

با این تفاوت که در تورات، سازنده گوساله شخص هارون، برادر موسی(ع)معرفی شده، ولی در قرآن از سامری یاد شده، و هارون در این انحراف بی گناه قلمداد شده و حتی به تلاشهای او در جلوگیری از انحراف اشاره رفته و از عدد مبالغه آمیز سه هزار نفر نیز یاد نشده است.

در دین یهود و مسیحیت وآیین زرتشتی این حکم اعمال می شده وهرکدام از آن ها برای این حکم ، دلایلی را بیان کرده اند مثلا خالص بودن نژاد یهودیان از دلایلی است که یهودیان در خصوص این قانون داشته اند

همچنین در تورات از رفع عقوبت ارتداد به وسیله توبه، سخنی به میان نیامده است؛ بدین معنا که کیفر مرتد از نظر تورات قتل است، چه توبه کند و چه نکند، ولی در قرآن کریمْ جمله (فَتابَ عَلَیْکُمْ) می تواند ناظر به رفع کیفر مرتد در صورت توبه باشد، و فقهای اسلام همگی معتقدند که باید به مرتد ملّی فرصت داد که توبه کند و در صورت بازگشت، مجازات اعدام از او برداشته می شود.

همچنین در تورات، از نظر مجازات، تفاوتی بین زن و مرد مرتد وجود ندارد، ولی فقهای اسلام معمولاً مجازات زن مرتد را اعدام ندانسته اند.

 

ارتداد در آیین مسیحیت

مسأله ارتداد و مجازات مرتد، از طریق تورات در میان مسیحیان نیز راه یافته و همه دانشمندان مسیحی تا قبل از پیدایش مذهب پروتستان، مجازات مرتد را اعدام می دانسته اند، هر چند که بعضی از رهبران مذهبی مسیحیّت - شاید تحت تأثیر مکتب اسلام - پذیرفته اند که توبه مرتد، مجازات اعدام او را رفع می کند.

به عنوان نمونه، «آلبرماله» (3) می نویسد: بسط قلمرو امت نصارا در اروپا، در قرون وسطی تحقق یافت و در نتیجه مسلمانان نیز از اسپانیا رانده شدند.در این زمان، دو گروه به نام سالکان (لیون) و مرتدان (آلبی ها) به وجود آمدند و مرتدان آلبى، مانند ایرانیان قدیم معتقد به مبدأ خیر و شر بودند و مسیح را فرشته ای که مبدأ خیر فرستاده می شناختند و نیز معتقد به تناسخ بودند و به همین جهت از خوردن گوشت حیوانات اجتناب می کردند.

این عقیده در (لانگدوک) به سرعت انتشار یافت و روحانیان کاتولیک را از اعتبار خود ساقط ساخت و به همین جهت، روحانیان به این مرتدان و قوم ترک (غیر مسیحى) به یک چشم می نگریست. سرانجام به دستور پاپ، جنگ صلیب بر ضد مرتدان آغاز شد و (آلبی ها) قتل عام شدند.

ارتداد و مجازات مرتد، از طریق تورات در میان مسیحیان نیز راه یافته و همه دانشمندان مسیحی تا قبل از پیدایش مذهب پروتستان، مجازات مرتد را اعدام می دانسته اند

به دنبال جنگ صلیب، دادگاههای تفتیش عقاید به وجود آمد. در این دادگاهها برای اعتراف، از شکنجه استفاده می شد و آنها که اعتراف به گناه می کردند، عقوبت سهلتری داشتند، ولی آنان که اعتراف نمی کردند یا قبلاً یک بار دیگر توبه کرده و توبه خود را شکسته بودند(4)، حکمشان این بود که زنده، طعمه حریق شوند.

دادگاههای تفتیش عقاید در فرانسه و ایتالیا مدتها ادامه داشت، ولی در آلمان گاه گاه تشکیل می شد. برخی از روحانیان و به خصوص فرقه (فرانسوا) با تفتیش عقاید مخالف بودند؛ و لذا یکی از این روحانیان می نویسد: اگر پطرس و پولس مقدس نیز به این دیوان احضار می شدند، برائت ذمه حاصل نمی کردند.).

در دائرة المعارف دینی (میرچاالیاده)، ذیل ماده Apostasis آمده است:

 

ارتداد در آیین زرتشت

مجازات مرتد در آیین مجوس نیز اعدام بود - اعم از این که مرتد، ایرانی باشد یا غیر ایرانی - و برای این مطلب که مجازات مرتد در آیین مجوس اعدام بوده، ادله و شواهد فراوانی وجود دارد و از آن جمله، متن نامه (تنسر)، موبد موبدان در دوران اردشیر بابکان می باشد که در تاریخ طبرستان موجود است و به صورت مستقل نیز به وسیله مجتبی مینوى، در سال 1311 منتشر شده است.

 

پی نوشت ها:

1) سفر خروج تورات (باب 32)

2) سوره بقره آیه 54

3) تاریخ قرون وسطی،اثر آلبرماله



:: بازدید از این مطلب : 557
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
خداوند در قرآن می فرماید: «اولم یروا الی الطیر فوقهم صافات و یقبضن ما یمسکهن الا الرحمن انه بکل شی ء بصیر؛ آیا به پرندگان بالای سرشان ننگریسته اند که بال هایشان را باز و بسته می کنند؟ آنها را جز (خدای) رحمان نگاه نمی دارد. مسلما او به هر چیزی بیناست» (ملک / 19) یعنی صنع الهی را نمی بینند؟

مقصود از دیدن صنع الهیخیلی چیزها در عالم هست که اگر انسان، ساده آن مطلب را ببیند به نظرش می آید که غیر از این دیگر چیزی امکان پذیر نیست ولی یک وقت انسان می بیند که در همین عالم چیزهای دیگری بر ضد آنچه که وجود دارد امکان پذیر هست اما بدون آنکه آنچه که بر ضد این است درواقع مخالف این باشد بلکه امری است مافوق این. حال برایتان مثالی عرض بکنم. من نمی دانم این مطلب حقیقت است یا افسانه، می گویند اول باری که هواپیما پیدا شده بود شخصی به حکیمی از حکیمان قدیم ایران که معلوم می شود آن سوال کننده هم خودش یک آدم نیمه مطلعی بوده و لهذا طرح قضیه را به صورت غلط کرده است گفته بود: شما فیلسوفان مدعی هستید که یک جسم ثقیل و سنگین لازمه طبیعتش به طور جبر این است که توجه به مرکز زمین دارد و لهذا اگر ما سنگی را در بالا رها کنیم به طرف مرکز زمین حرکت می کند، یک قطعه آهن را رها کنیم، به طرف مرکز زمین حرکت می کند. گفت بله. گفت: اخیرا یک صنعتی در اروپا پیدا شده است که این صنعت نظریه شما را باطل کرده است، معلوم می شود که جسم ثقیل هم می تواند آن بالا بایستد بدون اینکه به زمین سقوط کند. می گویند: آن حکیم گفت: چنین چیزی محال است و امکان ندارد. البته طرح این حرف به این صورت برای آن حکیم از اول غلط بوده چون آن چیزی که آن حکیم گفته محال است، الان هم محال است یعنی اگر ما یک جسم ثقیلی را رها کنیم بدون اینکه یک نیروی مقاومتی در مقابل نیروی ثقل وجود داشته باشد، محال است سقوط نکند. در آن داستان بوعلی سینا و ابوسعید ابوالخیر نیز ابوسعید همین سوال را مطرح کرد. می گویند در حمام او با یک قدرت به اصطلاح عرفانی خاص تشت مسی را به طرف بالا انداخت و تشت آنجا ایستاد، گفت: شما حکیمها که می گویید یک جسم ثقیل اگر بالا برود طبعا باید بیفتد این چرا نمی افتد؟ بوعلی گفت: ما حکیمها می گوییم بدون قاسر نمی ایستد یعنی بدون یک قوه دیگری که بیاید اثر آن قوه را خنثی کند ولی الان اراده یک عارف مانع سقوط اوست، الان هم او می خواهد بیفتد پایین ولی فعلا اراده یک مرد کامل مانع افتادن است.

حال، در مورد هواپیما معلوم است که اگر یک قوه دیگری به نام قوه بخار نباشد که هواپیما هیچ وقت آن بالا نمی ایستد. طرح مساله به این صورت غلط است ولی این نشان می دهد که اگر صنعی و صنعتی در کار باشد، اگر تدبیری در کار باشد، آن تدبیر می تواند با ترکیب کردن نیروها عملی بر ضد عمل نیروی دیگری انجام بدهد. جسم مرغ هم در آسمان چنین چیزی است یعنی اگر خداوند متعال نیروی پرواز کردن و آن بالها و آن لوازمی که برای پرواز لازم است در وجود این حیوان قرار نداده بود، این حیوان هم اگر خودش را از پشت بام رها می کرد چون جسم سنگین است می افتاد پایین ولی ببینید خداوند چه تدابیری در وجود این حیوان به کار برده است و چه نیروهای دیگری در این عالم خلق کرده است که اثر یک نیرو را خنثی می کند. از اینجا شما بفهمید که در همه چیز عالم این جریان هست یعنی ما اگر الان می گوییم منظومه شمسی داریم، خورشید مرکز است، زمین به دورش می چرخد و در هر 365 روز تقریبا یک دور به دور خورشید می چرخد، همچنین به دور خودش می چرخد، خیال می کنیم که اینها اموری است که باید باشد و خلاف اینها محال است. چنین چیزی نیست، سررشته همه اینها به دست خداوند است. اگر کسی نظر به مسبب الاسباب داشته باشد ( چون به آن سبب هم که نگاه کند می بیند یک سببی دارد، باز آن سبب یک سبب دیگری دارد و آن سبب یک سبب دیگری و. .. ) فورا می فهمد که نگهدارنده همه اسباب یعنی آن قدرتی که تمام اسباب و وسائط و وسائل در اختیار اوست، ذات مقدس پروردگار است.

بشر اساسا پرواز در هوا و سیر بر روی آب را که همین کار کشتی باشد از همین جودهایی که در عالم طبیعت وجود دارند الهام گرفت یعنی وقتی که انسان مرغ را دید که در آسمان پرواز می کند، فهمید پس این یک امری است عملی، یک حساب و قانونی دارد، تا هر حدی که بشر بتواند آن حساب و قانون را کشف کند، از آن حساب و قانون می تواند استفاده کند. می فرماید: «اولم یروا الی الطیر فوقهم صافات؛ آیا مرغ را در بالای سر خود درحالی که اینها صافات هستند نمی بینند؟» «صافات» را به دو معنا می توانیم بگیریم: یکی اینکه در بالای سرش صف زده اند مثل آن وقتی که مرغها مخصوصا بعضی از آنها با صف حرکت می کنند ولی مفسرین گفته اند مقصود آن معنایی است که به آن «صفیف» می گویند. این مطلب در فقه مطرح است که بعضی از مرغها در حین پرواز بیشتر صفیف دارند یعنی بیشتر بال می زنند، بالشان را مرتب حرکت می دهند مثل گنجشک. بعضی حیوانات کمتر بال می زنند و بیشتر بالها را پهن می کنند و در حالی که بالهایشان پهن است حرکت می کنند مثل کرکس که انسان می بیند وقتی در آسمان است اغلب بال نمی زند یعنی در حالی که بالهایش پهن است مثل بال هواپیما حرکت می کند بدون اینکه بال بزند. مقصود از «صافات» این است: در حالی که صفیف دارند یعنی در حالی که بالها را همین جور باز کرده اند و دارند حرکت می کنند. «و یقبضن» و احیانا قبض می کنند. ( آن حالت بسط و پهن کردن را «صفیف» می گویند، حالت قبض و جمع کردن بال را که جمع می کند و دوباره باز می کند «قبض» می گویند. ) آیا اینها را در بالاسر خود نمی بینند؟ کیست که اینها را در آن بالا نگهداری می کند؟ غیر از خدا کیست؟ چون خداست که اینهمه نیروها و قانونها و ضابطه ها را قرار داده است و اگر نخواهد، همه اینها نقض می شود. «انه بکل شی ء بصیر» خدا به همه چیز بیناست یعنی اینهمه اسرار در عالم هست و خدای متعال این اسرار عالم را از هر کس دیگر بهتر می داند چون خودش خالق عالم است.



:: بازدید از این مطلب : 449
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

خدا ذاتا شریک ندارد(توحید ذاتی)

لااله الّا الله

لا اله الا الله

یكى از اقسام توحید، توحید ذاتى است توحید ذاتى بدین معناست كه ذات خداوند یكتاست و شریكى ندارد. از بیانات حضرت امیر (ع) می توان بلندترین معانی توحید را مشاهده کرد؛ «نظیر و شبیهى براى خدا نیست تا همسانش باشد.» (نهج البلاغه، خطبه 181) در جایى دیگر مى‏فرماید: «یگانه‏اى است كه همچون دیگر چیزها نیست» (التوحید، ص 83)  همچنین مى‏فرماید: «بر وجود خویش به نیروى خلقتش گواه است و بر ازلیت‏خویش به حدوث آفریدگانش گواه است و بر همسان ناپذیرى‏اش به همسانى آفریدگان» (نهج البلاغه، خطبه 152) و یا در قرآن آمده است که «ءارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار» (یوسف/ 39) «آیا خدایان متفرق بى‏حقیقت بهترند یا خداى یكتاى قاهر».

از این بیانات به خوبی توحید ذاتى بدست می آید. اولین‏ شناختى كه هر كس از ذات حق دارد، غنا و بى‏نیازى اوست، یعنى ذاتى است كه در هیچ جهتى به هیچ موجودى ‏نیازمند نیست و به تعبیر قرآن «غنى‏» است، همه چیز به او نیازمند است و از او مدد مى‏گیرد و او از همه غنى است. ‏یا ایها الناس انتم الفقراء الى‏الله و الله هو الغنى» (فاطر/15)

بنیان و اساس توحید ذاتی را این مطلب شکل می دهد که میان خدا و دیگر موجودات تمایز و تباین ذاتى وجود دارد.  منظور از تباین ذاتى خدا و خلق آن است كه بارى تعالى در ذات و تمامى صفات و شئون، حقیقتا از آفریدگان خود متمایز بوده است و هیچ گونه سنخیت و مشاركتى میان خالق و مخلوق نیست. این موضوع از مسلمات و قطعیات كتاب و سنت در باب خداشناسى است.

حضرت امیر (ع) در این باره می فرمایند:

«دلیل خدا، نشانه‏هاى آشكار او است و وجودش، بودن او است و معرفتش یگانه دانستن او است و توحید، متمایز ساختنش از آفریدگان او است و حكم تمایز، جدایى وصفى است نه دورى مكانى. خدا پروردگار آفریننده است نه پرورش یافته و آفریده . هر آنچه به تصور در آید، به خلاف او است .» (الاحتجاج، ج 1، ص 299)

نیز مى‏فرماید: «ستایش خداى را است كه به آفریدگانش بر خویش دلالت مى‏كند ... از آفریدگان جدا است، ولى نه آن كه از آنها به مسافتى دور باشد . . . جدایى‏اش از چیزها با غلبه و قدرت است و جدایى چیزها از او با خضوع و بازگشت‏به سوى او است .» (نهج البلاغه، خطبه 152)

این حدیث به خوبی بیان می کند که خداوند متعال با تمامى مخلوقات جدایى و بینونت دارد و این محتوای توحید ذاتی است. خداوند سبحان شبیه ندارد و به هیچ صورتى - حتى وهمى - همسان نیست:

«ستایش خداى را است كه وهم‏ها را از این كه جز بر وجود او دست‏ یابند، ناتوان ساخته است و خردها را از تصور ذاتش - كه بى‏شبیه است - باز داشته است . در ذات او تفاوتى نیست و با عدد، هر چند كامل باشد، به شمارش و تجزیه درنمى‏آید . از چیزها جدا است ولى نه آن ‏كه دور باشد.» (التوحید، ص 73، حدیث 27)

یگانگی ذات خداوند متعال دو معنا دارد: نخست اینکه در هستی خود بی‎نیاز از علت است و همه موجودات خواه مادی باشند یا مجرد از ماده، خواه جوهر باشند یا عرض، جاندار باشند یا بی جان ـ ممكن الوجود ـ نیازمند و معلول اویند و دوم اینکه، ذات خداوند مركب از اجزاء نیست، و هیچ گونه كثرت و تعدد در ذات الهی راه ندارد چراکه ترکیب ناشی از محدودیت وجود است، و چون وجود خداوند نامتناهی و نامحدود است، هیچگونه تركیبی  ذات او راه ندارد:

«ستایش خداى واحد احد صمد یگانه را است كه از چیزى وجود نیافته است و آفریدگانش را از چیزى نیافریده است. به وسیله قدرتش از چیزها جدا است و چیزها از او جدایند. چیزها را هنگام آفرینش محدود ساخت تا ناهمسانى‏شان با خویش و ناهمسانى خویش را با آنها آشكار كند .» (همان، ص 41، حدیث 3)

صدرالمتالهین شیرازی می گوید: «این چنین پروردگارم مرا با برهان آسمانى به صراط مستقیم راه نمود كه وجود و موجود و آنچه هست منحصر در یك حقیقت است و . . . در دار حقیقت موجودى جز خداوند نیست . آنچه در عالم وجود، غیر واجب معبود، به نظر مى‏آید، تنها عبارت از ظهور ذات و تجلى صفات او است كه در حقیقت، آن هم عین ذات او است; چنان‏كه در لسان عرفابر این حقیقت تصریح شده است

در جایى دیگر مى‏فرماید:  ستایش خداى را است كه از چیزى وجود نیافته است و موجودات را از چیزى نیافریده است . . . در صفات، از آنچه آفریده است جدا است‏» (التوحید، ص 69، حدیث 26)

لا اله الا الله

از امیرمؤمنان علیه السلام پرسیدند: «پروردگارت را با چه شناختى؟» فرمود: «با آن چه خود فرموده است» پرسیدند: «خداوند چگونه خود را معرفى كرده است؟» فرمود: «لا تشبهه صورة و لا یحس بالحواس و لا یقاس بالناس، قریب فى بعده، بعید فى قربه، فوق كل شیى و لا یقال: شیى فوقه، امام كل شیى و لا یقال: له امام، داخل فى الاشیاء لا شیى فى شیى داخل، و خارج من الاشیاء، لا شیى من شیى خارج، سبحان من هو هكذا و لا هكذا غیره و لكل شیى مبتدء .» (التوحید، ص 285، حدیث 2)

و یا در جای دیگر می فرمایند: «قریب من الاشیاء غیر ملامس، بعید منها غیر مباین، متكلم لا برویة مرید لا بهمة، صانع لا بجارحة .» (نهج البلاغة، خطبه 179)

این تعبیرها و تمامى روایاتى كه بدین مضمون نقل شده‏اند، بر وجود دو حقیقت - كه یكى قائم به خود و دیگرى نیازمند و قائم به غیر است. در حقیقت، او به اشیا از خود آنها نیز نزدیك‏تر است: قریب من الاشیاء، ولى در همان حال، غیر از آنها است: غیر ملامس. از اشیا دور است، اما نه به‏گونه بعد مكانى كه خداوند در جایى و اشیا در جایى دیگر باشند . مباینت‏ به معناى جدایى مكانى نیست، بلكه بینونت‏حقیقى و ذاتى است.

اما نکته ظریف و بسیار مهم این است که همانطور که از محتوای احادیث نیز بر می آمد تاکید بر جدایی (نه به معنای حسّی) خداوند و بندگان همراه با نوعی پیوند و اتصال (نه به معنای حسّی) است. برای رسیدن به معنای درستی از توحید باید هر دوی این معانی را مدّنظر قرار داد به گونه ای که تاکید بر هر یک از این دو بدون دیگری می تواند مانع این شود که توحید به معنای دقیق به ذهن متبادر شود. فلاسفه اسلامی بر هر دوی این معانی تکیه دارند. برای نمونه صدرالمتالهین شیرازی می گوید:

«این چنین پروردگارم مرا با برهان آسمانى به صراط مستقیم راه نمود كه وجود و موجود و آنچه هست منحصر در یك حقیقت است و . . . در دار حقیقت موجودى جز خداوند نیست . آنچه در عالم وجود، غیر واجب معبود، به نظر مى‏آید، تنها عبارت از ظهور ذات و تجلى صفات او است كه در حقیقت، آن هم عین ذات او است; چنان‏كه در لسان عرفا بر این حقیقت تصریح شده است.»  (الاسفار الاربعة، ج 2، ص 292)



:: بازدید از این مطلب : 468
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی


حضرت دانيال نبي (ع) کيست؟
حضرت دانيال (ع) در بيت المقدس متولد شد و در سن 12 سالگي بود که سپاه بخت النصر، پادشاه بابل به سرزمين بيت المقدس حمله و آن سرزمين را فتح کرد به رسم آن زمان تعداد زيادي از مردم آن سرزمين از جمله حضرت دانيال را به همراه خود به اسارت برد.

پادشاه در ابتدا دستور داد تا تعدادي از افرادي را که به اسارت برده اند انتخاب کرده و به آنها تعليم داده شود تا در آينده از آنها در دربار استفاده کنند و يکي از کسانيکه انتخاب شد حضرت دانيال (ع) بود.

در اين مدت، روزي پادشاه بابل خوابي ديد و تمام خوابگزاران از تعبير آن خواب عاجز ماندند و پادشاه دستور داد تا همه آنها را بکشند.


خبر به گوش حضرت دانيال (ع) رسيد او به مامورين سلطنتي گفت که مي تواند خواب را تعبير کند. حضرت دانيال را پيش پادشاه بردند و پادشاه به او گفت که تو هم بايد خواب را تعريف کني هم اينکه آن را تعبير کني و دانيال پذيرفت و او خواب را براي پادشاه تعبير کرد و به همين سبب مورد احترام واقع شد.

زمان گذشت تا اينکه کوروش، پادشاه ايران به بابل حمله کرد و توانست بابل را فتح و يهوديان را از اسارت حکومت بابل آزاد کند و دانيال (ع) را به همراه خود به ايران آورد و در دربار پادشاهي ايران نيز مورد تکريم قرار گرفت در اين مدت حضرت دانيال مي توانست به طور مستقيم و بدون اجازه و وقت قبلي با پادشاه ديدار کند و مي توان گفت که به عنوان دومين فرد مملکتي محسوب مي شد.

بعد از مرگ کوروش يک دوره کوتاه در زمان بردياي دروغين به وجود مي آيد که در تاريخ چيزي از دانيال (ع) نيامده است اما بعد از روي کار آمدن داريوش دوباره حضرت دانيال (ع) باز به همان مقام و مرتبه رفيع دست پيدا مي کند تا اينکه احتمالا در سن 83 يا 85 سالگي دار فاني را وداع مي کند و به رسم بزرگان آن زمان جسد آن حضرت را به صورت موميايي شده در همين منطقه که هم اکنون آستان آن بزرگوار است نگهداري مي شده و بالاي سر آن جعبه اي قرار داشته که هر کس احتياج به پول پيدا مي کرد از آن جعبه به قرض مي برده و بعد از اينکه مشکلاتش برطرف مي شده دوباره قرض را پس مي داد.

در سال 16هجري قمري بعد از پايان آخرين جنگ بين سپاه اسلام و ايرانيان (جنگ شوشتر يا جنگ هرمزان) فرمانده سپاه اسلام در هنگام بازگشت، جسد موميايي شده اي را مي بيند و از مردم در خصوص آن سئوال مي کند. مردم که از مقام و مرتبه حضرت آگاهي نداشته اند، مي گويند چيزي نيست که به درد شما بخورد هر وقت ما احتياج به باران داشته باشيم اين جسد را از آلونک بيرون مي آوريم و به حکم خداوند باران مي بارد و هر وقت آن را داخل مي گذاريم بارش باران تمام مي شود.

فرمانده سپاه اسلام به خليفه وقت نامه مي نويسد که جسدي موميايي شده در شيشه اي بلورين در منطقه شوش پيدا شده است. خليفه از شناسايي آن عاجز مي ماند به نزد حضرت علي (ع) مي روند و جريان را سئوال مي کنند. حضرت علي (ع) مي فرمايد که اين جسد برادرم حضرت دانيال است و دستور مي دهد آن جسد را به روش مسلمين غسل دهند و سپس کفن کنند و رو به قبله دفن نمايند (احتمالا بعد از پيامبر اسلام تنها پيامبري است که رو به کعبه دفن شده زيرا تمام پيامبر قبل از او رو به قدس دفن هستند) و همچنين دستور داد آب رودخانه را از روي قبر عبور دهند تا نگهباني باشد براي قبر، تا دست کسي به آن نرسد.

همچنين حضرت علي (ع)حديثي مي فرمايد: «من زار اخي دانيال کمن زارني؛ يعني هر کس برادرم دانيال را زيارت کند مرا زيارت کرده است». همچنين حضرت محمد (ص) مي فرمايد: «من لم يقدر علي زيارتي فليزر قبر اخي دانيال؛ يعني هر کس قادر به زيارت من نيست زيارت کند قبر براردم دانيال را» (درک: سفسنه البحار جلد 3 صفحه 351) در جاي ديگر باز پيامبر مي فرمايد: «من دل الي دانيال فبشروه بالجنه؛ يعني هر کس مردم را دلالت بدهد به زيارت دانيال به بشارت بهشت را مي دهم» (مدرک: تاريخ انبيا - جلد دوم )

در برخي کتابهاي شيعيان آمده است که در زمان ظهور حضرت مهدي (عج) چهار پيغمبر در رکاب آن حضرت شمشير خواهند زد و رجعت خواهند کرد که يکي از آن پيامبران حضرت دانيال نبي (ع) است که فرماندهي سپاه امام مهدي (عج) را که به سوي شرق حرکت مي کند به عهده خواهد داشت و پيروزيهاي بزرگي نصيب خود خواهد کرد.

وبلاگ زندگینامه دانیال نبی:

http://ketabkhanehdanyal.blogfa.com/post-52.aspx

دانیال در چاه شیران
داریوش صدوبیست حاکم برتمام مملکت گماشت تا ان را اداره کنند،وسه وزیر نیز منصوب نمود تا برکارحاکمان نظارت کرده ،از منافع پادشاه محافظت نمایند.طولی نکشید که دانیال بدلیل دانایی خاصی که داشت نشان دادکه از سایر وزیران وحاکمان با کفایت تر است .پس پادشاه تصمیم گرفت اداره امور مملکت را به دست او بسپارد .این امر باعث شد که سایر وزیران وحاکمان به دانیال حسادت کنند ،ایشان سعی کردند در کار او ایراد و اشتباهی پیدا کنند ولی موفق نشدند ،زیرا دانیال در اداره امورمملکت درستکار بودو هیچ خطایی و اشتباهی از او سر نمی زد .سرانجام به یکدیگر گفتند :ما هرگز نمی توانیم ایرادی برای متهم ساختن او پیدا کنیم .فقط بوسیله مذهبش می توانیم او را به دام بیاندازیم . آنها نزد پادشاه رفتند و گفتند : داریش پادشاه تا ابد زنده بماند ! ما وزیران ، امیران ،حاکمان ، والیان و مشاوران پیشنهاد می کنیم قانونی وضع کنید و دستور اکید بدهید که مدت سی روز هر کس درخواستی دارد تنها از پادشاه بطلبد و اگر کسی آن را از خدا یا انسان دیگری بطلبد در چاه شیران انداخته شود . ای پادشاه درخواست می کنیم این فرمان را امضا کنید تا همچون قانون لازم الاجرا و تغییرناپذیر شود . پس داریوش پادشاه این فرمان را نوشت و امضا کرد .
وقتی دانیال از صدور فرمان پادشاه آگاهی یافت رهسپار خانه اش شد . هنگامی که به خانه رسید به بالاخانه اش رفت و پنجره ها را که رو به اورشلیم بود ، باز کرد و زانو زده دعا نمود . او مطابق معمول روزی سه بار نزد خدای خود دعا می کرد (نماز می گذارد)و او را پرستش می نمود .
وقتی دشمنان دانیال او را در حال دعا و درخواست حاجت از خدا دیدند ، همه با هم نزد پادشاه رفتند و گفتند : ای پادشاه آیا فرمانی امضا نفرمودید که تا سی روز کسی نباید درخواست خود را از خدایی یا انسانی ، غیر از پادشاه ، بطلبد و اگر کسی از این فرمان سرپیچی کند ، در چاه شیران انداخته شود؟ پادشاه جواب داد : بلی ، این فرمان همچون قانون لازم الاجرا و تغییر ناپذیر است .
آنگاه به پادشاه گفتند این دانیال که یکی از اسیران یهودی است روزی سه مرتبه دعا می کند و به پادشاه و فرمانی که صادر شده اعتنا نمی نماید . وقتی پادشاه این را شنید از اینکه چنین فرمانی صادر کرده ، سخت ناراحت شد و تصمیم گرفت دانیال را نجات دهد . پس تا غروب در این فکر بود که راهی برای نجات دانیال بیابد. آن اشخاص به هنگام غروب دوباره نزد پادشاه بازگشتند و گفتند : ای پادشاه ، همانطور که می دانید ، طبق قانون مادها و پارس ها ، فرمان پادشاه غیر قابل تغییر است .
پس سرانجام پادشاه دستور داد دانیال را بگیرند و در چاه شیران بیاندازند . او به دانیال گفت : خدای تو که همیشه او را عبادت می کنی تو را برهاند . سپس او رابه چاه شیران انداختند ، سنگی نیز آوردند و بر دهانه چاه گذاشتند . پادشاه با انگشتر خود و انگشترهای امیران خویش آن را مهر کرد تا کسی نتواند دانیال را نجات دهد . سپس به کاخ سلطنتی بازگشت و بدون اینکه لب به غذا بزند یا در بزم شرکت کند تا صبح بیدار ماند . روز بعد صبح خیلی زود بر خواست و با عجله بر سر چاه رفت و با صدایی اندوهگین گفت : ای دانیال ، خدمتگزار خدای زنده ، آیا خدایت که همیشه او را عبادت می کردی توانست تو را از چنگال شیران نجات دهد ؟
آنگاه صدای دانیال به گوش پادشاه رسید : پادشاه تا ابد زنده بماند! آری ، خدای من فرشته خود را فرستاد و دهان شیران را بست تا به من آسیبی نرسانند ، چون من در حضور خدا بی تقصیرم و نسبت به تو نیز خطایی نکرده ام . پادشاه بی نهایت شاد شد و دستور داد دانیال را از چاه بیرون آورند . وقتی دانیال را از چاه بیرون آوردند هیچ آسیبی ندیده بود ، زیرا به خدای خود توکل کرده بود .
آنگاه به دستور پادشاه افرادی را که دانیال را متهم کرده بودند آوردند و ایشان را با زنان و فرزندانشان به چاه شیران انداختند . آنان هنوز به ته چاه نرسیده بودند که شیران پاره پاره شان کردند . سپس داریوش پادشاه این پیام را به تمام قومهای دنیا که از نژادها و زبانهای گوناگون بودند نوشت : با درود فراوان ! بدین وسیله فرمان می دهم که هرکس در هر قسمت از قلمرو پادشاهی من که باشد ، باید از خدای دانیال بترسد و به او احترام بگذارد ؛ زیرا او خدای زنده و جاودان است و سلطنتش بی زوال و بی پایان می باشد. اوست که نجات می بخشد و می رهاند . او معجزات و کارهای شگفت انگیز در آسمان و زمین انجام می دهد .اوست که دانیال را از چنگال شیران نجات داد . به این ترتیب دانیال در دوران سلطنت کورش وداریوش پارسی ، موفق و کامیاب بود .



:: بازدید از این مطلب : 588
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

تشکیل گردانهایی با نام اجداد سفیانی در سوریه!


پایگاه عرب زبان نهرین نت از تشکیل گردان‌هایی با نام‌های «یزید بن معاویه»، «عمر بن سعد» و «ولید بن عتبه» برای سامان‌دهی جریان‌هاي تکفیری معارض سوریه از سوی دستگاه‌های اطلاعاتی عربستان و قطر خبر داد.

«ولید بن عتبه» از جمله شخصیت‌های مطرح صدر اسلام است که در مذمت وی آیه‌ای نازل شده است و همه مفسران نیز درباره این آیه که در خصوص ولید بن عتبه است، اتفاق نظر دارند.
تهییج جریان‌هاي تکفیری ضد شیعی برای ورود نظامی در سوریه با تاکید بر تعصبات فرقه‌ای در حالی از سوی دستگا‌ه‌های عربستان سعودی و قطر پیگیری می‌شود که برخی اخبار از تزریق صدها میلیون دلار از سوی عربستان برای تاسیس شبکه‌های مروج اختلاف مذهبی حکایت دارد، چنان‌که سازمان اطلاعات عربستان فقط در ماه آوریل گذشته پانزده شبکه جدید ماهواره ای افتتاح کرده است تا به 55 شبکه دیگر طائفه ای تکفیری اضافه شود که تفکر وهابیت را ترویج و برای فتنه افکنی طائفه‌ای تلاش می‌کنند.
تاکید بر اختلافات فرقه‌ای و ترویج شیعه‌ستیزی و ایران ستیزی که در سال‌های اخیر به عنوان استراتژی اصلی جریان غربی ـ اسرائیلی در منطقه خاورمیانه در حال پیگیری است، به دنبال اين هدف است تا خطر اصلی را در خاورمیانه به‎جای اسرائیل، ایران و جریان سیاسی شیعه در منطقه معرفی کند که این سیاست اسرائیلی در ماه‌های اخیر به‌شدت از سوی عربستان و قطر نیز در حال پیگیری و تبليغ است.
__________________________________________________ _____________________
در مورد اینکه سفیانی از نسل کدامین فرزند ابوسفیان است، اقوال مختلفی نقل شده که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. از نسل خالدبن یزید بن ابی سفیان؛
2. از نسل عتبة بن ابی سفیان؛
3. از نسل یزید بن معاویة بن ابی سفیان؛
4. از طرف پدر از نسل ابی سفیان و از سوی مادر از نسل یزید بن معاویه

شیخ طوسی، همان، ص 444، ح 437؛ شیخ حر، همان، ج 3، ص 727، ح 52؛ مجلسی، همان، ج 52، ص 213، ح 65


==========================

لینک مطلب در رجانیوز:
گردان‌هاي"يزيد"و"عمرسعد"در� �خالفت با بشاراسد اعلام موجوديت كردند

http://www.nooreaseman.com/forum324/thread36549.html




:: بازدید از این مطلب : 561
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

مختار بن ابی‌عبیده ثقفی (زادهٔ ۱ در طائف[۴] – درگذشتهٔ ۶۷ هجری قمری در کوفه[۴]) رهبر چهارمین قیام بعد از حادثهٔ عاشورا ست






:: بازدید از این مطلب : 449
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
شفا یافتن یک نوزاد مسیحی با توسل به اباعبدالله الحسین(علیه السلام) در بیمارستانی در بغداد بار دیگر معجزات ائمه اطهار(علیهم السلام) را به اثبات رسانید.


به گزارش «شیعه نیوز» ، «کنعان»،نوزاد چهار ماهه که در اثر استنشاق هوای آلوده وغبارآلود روزهای اخیر شهر بغداد دچار خفگی شده بود به صورت معجزه آسایی حیات دوباره خود را بازیافت.

بر اساس این گزارش پدر نگران وی که به همراه یکی از دوستان شیعه خود به بیمارستان "الراهبات"در منطقه الکراده بغداد مراجعه کرده بود با پاسخ منفی پزشکان نسبت به وجود علایم حیات در این نوزاد مواجه شد.

پس از شنیدن این خبر، پدر با چشمانی اشکبار رو به دوست مسلمان خود می کند و می گوید: برادر من احمد، تو همیشه از امام حسین(علیه السلام) و کرامات و معجزات وی سخن به میان می آوردی، اینک از تو می خواهم برای شفای فرزندم به امام حسین(علیه السلام) متوسل شوی.

دوست وی نیز به خواسته دوست خود پاسخ مثبت داد و دست ها را بالا برد و گفت: خداوندا به حق اشکان حسین(علیه السلام) و به حق مادر وی حضرت زهرا(سلام الله علیها) به این نوزاد رحم کن؛ بارالها به حق محاسن آغشته به خون سیدالشهداء و به حق آنچه بر قلب شکسته وی گذشت قلب این مسیحی را نشکن.

لحظاتی پس از این دعا نوزاد مسیحی بار دیگر شروع به نفس کشیدن کرد و زندگانی خویش را بازیافت.

منابع خبری عراق اعلام کردند مرد مسیحی اسم فرزند خود را به «برهان الحسین» تغییر نام داده است.

http://www.alvadossadegh.com/fa/new-news/74-1388-12-05-17-45-54/18597-1391-02-21-08-12-59.html



:: بازدید از این مطلب : 656
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی


:: بازدید از این مطلب : 1745
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
به راستی زنان اهل دوزخند یا مردان؟! معرفت نسبت به خداوند و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیه‌السلام ویژگی اصلی انسان برای ورود به بهشت جاوید است. چنانکه متقابلاً شرط است که اهل بیت علیه‌السلام نیز او را به عنوان شیعه و مؤمن راستین بشناسند.
در گوشه و کنار از بعضی از خشکی مقدسان شنیده می‌شود که اکثریت زنان به جهنم می‌روند و زنان اندکی به بهشت می‌روند و با نقل برخی احادیث، زنان را ناقص‌العقل و اهل جهنّم خوانده است. آیا این گونه مطالب صحیح است؟
قرآن می‌فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی‌ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (نحل / 97)
نظیر این آیه زیاد است و مناط در سعادت، چه زن و چه مرد، تقوا است و مناط شقاوت، چه زن و چه مرد، فسق و فجور است. و این از واضحات دین اسلام است.

عوامل ورود به بهشت

در اینجا دانستن این موضوع از ارزش به سزایی برخوردار است که چه عواملی موجب ورود به بهشت می‌شود؟ و به دیگر سخن: بهشتیان (چه زن و چه مرد) چه ویژگی‌هایی در دنیا دارند؟ فایده و اثر مهم پی بردن به پاسخ این پرسش، فراهم آمدن زمینه عملی انسان برای نیل به این ویژگی‌ها است. این ویژگی‌ها عبارتند از:
قرآن می‌فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی‌ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» نظیر این آیه زیاد است و مناط در سعادت، چه زن و چه مرد، تقوا است و مناط شقاوت، چه زن و چه مرد، فسق و فجور است. و این از واضحات دین اسلام است

معرفت خدا و پیامبر و اهل بیت

... فانه من مات منکم علی فراشه و هو علی معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بیته مات شهیدا و وقع اجره علی الله، و استوجب ثواب مانوی من صالح عمله و قامت النیة مقام اصلاته لسیفه...
...پس راستی چنین است که اگر یکی از شما در بستر خود در حالتی بمیرد که به حق پروردگار و حق پیامبر و اهل بیت پیامبر آشنا باشد، او شهید از دنیا رفته پاداش شهیدان را دارد و پاداش او در روز قیامت بر عهده خداوند متعال است، و ثواب آن کار نیک که انجام آن را در دل داشته و قصد آن را نموده بود، خواهد برد و آن قصد او برای جنگیدن در راه خدا و انجام کار نیک جایگزین و جانشین از نیام بر کشیدن شمشیرش می‌شود...
مقصود امام علیه‌السلام از قصد انجام کار، آن قصد و اراده‌ای است که اگر هنگام عمل فرا رسد انسان از انجام آن هیچ باکی نداشته باشد، و تنها موانع خارج از اراده و اختیار او باز دارنده او از آن کار باشد، چنین قصد و اراده‌ای صاحب خود را تا آنجا بالا می‌برد که اگر در بستر خود و با مرگ معمولی نیز بمیرد در جایگاه شهیدان قرار خواهد گرفت. مشروط بر اینکه عارف به مقام خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیه‌السلام باشد.
هر چند شناختن خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیه‌السلام ویژگی اصلی بهشتیان است، ولی تمام ویژگی آنان نیست، بلکه ویژگی‌های دیگری دارند که دوست داشتن اهل بیت علیه‌السلام و یاری کردن آنان از جمله آن ویژگی‌ها است
معرفت نسبت به خداوند و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیه‌السلام ویژگی اصلی انسان برای ورود به بهشت جاوید است. چنانکه متقابلاً شرط است که اهل بیت علیه‌السلام نیز او را به عنوان شیعه و مؤمن راستین بشناسند.

یاری و دوستی اهل بیت

هر چند شناختن خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیه‌السلام ویژگی اصلی بهشتیان است، ولی تمام ویژگی آنان نیست، بلکه ویژگی‌های دیگری دارند که دوست داشتن اهل بیت علیه‌السلام و یاری کردن آنان از جمله آن ویژگی‌ها است. چنانکه امام علیه‌السلام فرمود:

ناصرنا و محبنا ینتظر الرحمة...

...آنکه ما را یاری رساند، و ما را دوست داشته باشد، رحمت خداوند در انتظار او است...

پارسایی

...ان التقوی فی الیوم الحرز و الجنة و فی غد الطریق الی الجنة...
...به راستی که پارسایی تقوا برای امروز زندگی دنیا پناه و سپر در برابر لغزش‌ها و گناهان و برای فردا روز رستاخیز راه به سوی بهشت است...
...فهم والجنة کمن قدر آها، فهم فیها منعمون...
...آنان پارسایان و بهشت مانند کسی است که آن بهشت را دیده باشد، پس آنان گویا از هم اکنون در آن بهشت از نعمت‌های خداوند بهره‌امند هستند.
اوصیکم عبادالله بتقوی الله و طاعته، فانها النجاة غدا، والمنجاة ابدا...
ای بندگان خدا! شما را به پارسایی تقوای الهی و پیروی از او خداوند سفارش می‌کنم، به راستی که آن پارسایی سبب رستگاری فردا قیامت و رهایی از عذاب و کیفر همیشگی است...
...اوصیکم عبادالله بتقوی الله التی هی الزاد و بها المعاد المعاذ زاد مبلغ و معاد منجح...
...ای بندگان خدا! شما را سفارش می‌کنم به پارسایی که توشه برای سفر آخرت است و روز بازگشتن به وسیله آن رونق می‌یابد(و پناهگاه است)، توشه‌ای که رساننده انسان به مقصد قیامت و پناهگاه رهایی بخشنده از کیفر دوزخ است...

مطابقت عمل با عقیده

چنانکه بیان شد مهم‌ترین ویژگی بهشتیان شناخت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیه‌السلام است، چنانکه در برابر: امامان و اهل بیت نیز آنان را بشناسند، و معنی شناختن، شناختن ظاهری و صوری نیست، بلکه مقصود این است که انسان شایستگی خود را به اندازه‌ای برساند که امامان اهل بیت علیه‌السلام او را به عنوان شیعه و پیرو بپذیرند، و به دیگر سخن: اعمال او مطابق سیره و روش آنان باشد، چنانکه امام علی علیه‌السلام فرمود:
ان الله سبحانه انزل کتابا هادیا بین فیه الخیر و الشر فخذوا نهج الخیر تهتدوا، واصدفوا عن سمت الشر تقصدوا، الفرائض الفرائض! ادوها الی الله تؤ دکم الی الجنة...
خداوند، کتاب راهنمایی را فرستاده است که نیک و بد در آن بیان گردیده است. پس روش نیک را برگزینید تا هدایت گردید، و از بدی دوری نمایید تا راه مستقیم و درست را بپیماید. واجبات را رعایت کنید! واجبات را رعایت کنید آن‌ها را به گونه‌ای پسندیده انجام بدهید! حق خداوند را در مورد آن‌ها بپردازید، که رعایت واجبات و رعایت حق خداوند در آن‌ها شما را به بهشت می‌کشاند...
و ان الله سبحانه یدخل بصدقه النیة و السریرة الصالحة من یشاء من عباده الجنة. ... و خداوند به وسیله درستی و صداقت در نیت و درون شایسته هر که از بندگانش را که بخواهد در بهشت داخل می‌کند

نیت خالص

اعمال انسان دارای ظاهری و باطنی است، اگر انسان اعمالش درست باشد و همه کارهای خود را مطابق فرمان خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و اولیای دین انجام بدهد و از انجام آنچه که مورد نهی آنان است خودداری بورزد نمی‌توان گفت که او شایسته بهشت است، زیرا ممکن است انسان‌های منافق صفت و کفر باطن نیز این اعمال را برای فریب مردم انجام بدهند. از این رو ملاک و ضابطه ای دیگر لازم است که این اعمال را ارزش بخشیده و انسان را شایسته ورود به بهشت نماید و آن چیز نیت خالص است که امضای درستی و صحت اعمال انسان به شمار آمده است. امام علیه‌السلام در این باره فرمود: ... و ان الله سبحانه یدخل بصدقه النیة و السریرة الصالحة من یشاء من عباده الجنة.
... و خداوند به وسیله درستی و صداقت در نیت و درون شایسته هر که از بندگانش را که بخواهد در بهشت داخل می‌کند .

بهشت به آسانی فراهم نمی‌گردد

مثال معروف است که گل چیدن بی خار نمی‌شود آنکه خواهان بهشت است ناگزیر است که برای رسیدن به آن تلاش و جدیت فراوان نماید و اگر سختی‌ها و دشواری‌ها بر او روی آورد، در برابر آن‌ها مقاومت نماید. و به دیگر سخن برای رسیدن به بهشت به استقبال ناملایمات برود، چنانکه امام علیه‌السلام فرمود:
...الجنة تحت اءطراف العوالی...
...بهشت در سایه تیر و نیزه فراهم می‌گردد...
و نیز چنین روایت نموده است:
...ان رسول الله کان یقول: ان الجنة حفت بالمکاره...
...پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همواره می‌فرمود: بهشت با دشواری‌ها پیچیده شده است...
نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود

مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

http://noorportal.net/951/1322/1338/52180.aspx



:: بازدید از این مطلب : 548
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
مبارزه با نهیلیسم

نــــــــقد و بـــرســـــــــی

اعمالی که گناه محسوب می شوند فقط به این دلیل نیست که دارای عذاب بعد از مرگ هستند بلکه خود نفس چنین اعمالی در حین انجام حامل عذاب است، و این نوع اعمال محصول افکار و امیال ناحق هستند که آنها نیز معلول صفت های زشت باطنی می باشند و این زشتی باطنی خود را به شکل چنین اعمالی نشان می دهند.زنا به رابطه جنسی ای گفته می شود که در آن هیچ عهد و وفا و الفتی نباشد.

ایمانوئل کانت که یک فیلسوف آلمانی و از مهمترین اندیشمندان اروپایی بوده، ازدواج را تنها شکل انسانی روابط جنسی میان زن و مرد می داند.مخیله او تصدیق می کند که شکل های دیگر روابط جنسی غیر طبیعی و حیوانی می باشند.


مطابق مضمون مسطورات فلسفه سیاسی کانت؛ روابط جنسی به خودی خود روابطی حیوانی بوده و رابطه جنسی نامشروع میان زن و مرد آن دو را در حد حیوانات فرو می آورد. و این تنها ازدواج است که می تواند روابط جنسی میان زن و مرد را انسانی سازد.


وی در درس های اخلاق خود چنین گفت: اگر کسی جزیی از وجود خویش را به دیگری واگذار کند، در این صورت تمام هستی خود را واگذار کرده است؛ زیرا انسانیت، امری یگانه و (غیر قابل تجزیه) است. کسی که بخشی از وجود خود را وقف دیگری کند، تمام هستی خود را وقف او کرده است.


حال بهتر می توان درک کرد چگونه یک روسپی مبدل به یک موجود سخیف خود باخته می شود.


نیاز جنسی یک نیاز کاملاً عاطفی وقلبی و روحی است و تلاشی برای رهائی از انزوا و حبس روح در تن است .زانی همچون یک زندانی سلول انفرادی که هر چه که دیوار زندانش را می کند تا خراب کند و آزاد گردد دیوار زندان ضخیم تر می شود و جداره های زندان به بدن زندانی نزدیکتر می شوند. عذاب زنا از این هم هولناکتر است .


رابطه جنسی ، مبادله و اتحاد دو روح است درحالیکه برای لحظه ای روح از تن فرا می رود . حال اگر چنین واقعه رخ ندهد در واقع روح مستمراً در اصطکاک تن قرار می گیرد و فرسوده و دیوانه می شود. اینست که آدمهای هرزه و زنا کار بسوی تشنج و جنون می روند و مستمراً هم هرزه تر و شهوتباره تر می شوند و ناکامتر و قحطی زده تر و زندانی تر . حالت جهنم را دارند که هر چه به آن داده شود باز هم به دنبال زیادتر است . خدا در قرآن می‏فرماید : « یوم نقول لجهنم هل امتعت و تقول هل من مزید »به جهنم می‏گوئیم پر شدی‏ ؟ سیر شدی ؟ می‏گوید آیا بازهم هست ؟ (1)


 و این در حالی است که مستمراً به یکدیگر مبتلاتر ونیازمندتر و نومیدتر می شوند ولذا این رابطه بسوی نفرت تا سرحد انتقام می رود. درحالیکه در رابطه حلال، روح به سمت رهائی و بی نیازی میرود. زنا، بزرگترین عذاب روح است.

 

امام صادق (ع) فرمودند : روز قیامت که میشود زن زیبایی را که به خاطر زیبائیش به فتنه ( و گناه ) افتاده است بیاورند ، آن زن گوید : پروردگارا تو مرا زیبا آفریدی و به همین خاطر من گرفتار فتنه و گناه شدم ، سپس ، حضرت مریم (ع) را روبرویش آورند و به او گویند : آیا تو زیبایی یا حضرت مریم (ع) ، ما او را زیبا آفریدیم و دچار فتنه و گناه نگشت،

و هم چنین مرد زیبایی را که به خاطر زیبائیش به فتنه افتاده بیاورند و آن مرد گوید : بار پروردگارا تو مرا زیبا خلق کردی و از این جهت زنان به سوی من مایل شدند و مرا به زنا انداختند ، یوسف (ع) را نزدش آورند و به او گویند : تو زیباتری یا این ؟ ما او را زیبا خلق کردیم و با این حال به گناه نیفتاد.

 و همچنین مرد بلا و گرفتاری دیده ای را که به خاطر ابتلایش به بلا و گرفتاری به فتنه و گناه افتاده بود آورند ، آن شخص گوید بار پروردگارا بلا را بر من سخت کردی تا دچار فتنه و گناه شدم ! پس حضرت ایوب (ع) را بیاورند و بدان شخص گویند: آیا بلای تو سخت تر بود یا بلای این ؟ او ( حضرت ایوب (ع) ) هم گرفتار بلا شد ولی به گناه نیافتاد.

روضة الکافی جلد 2 صفحه 32 حدیث 291 ، حیات القلوب جلد 1 صفحه 206 

 

هفت آسمان و هفت زمین و کوه ها پیر زناکار را لعنت می کنند و تعفّن عورت زنا کار جهنّمیان را اذیّت می کند. (نهج الفصاحه ، حدیث 634)

 

روز قیامت چهره زناکاران از آتش مشتعل است. (نهج الفصاحه ، حدیث 631)



 

امام صادق علیه السلام : سخت ترین مردم از جهت عذاب در قیامت زناکارانند. ثواب الاعمال ص600

پی نوشت1:حجاب/مطهری/117

 

http://tafakore3.persianblog.ir/post/6




:: بازدید از این مطلب : 604
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

قرآن و اهل آن در آخر زمان

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ‏

در اين زمان است که قرآن و اهل آن مطرود و رانده از اجتماع گردند (مردم به آنها توجه نکنند) و دو رفيقان يک راهند که کسي پناهشان ندهد (قرآن و عالمين عاملين آن در نظر مردم بي‏ارزشند) وه که چه دوستان وفادار و پسنديده‏اي هستند، و خوشا به حال آن دو آنچه با خاطرش کار مي‏کنند. در آن زمان قرآن و اهل آن (به ظاهر) در ميان مردمند و (در باطن) در آنان نيستند و با آنها هم (موافق) نمي‏باشند و همراه آنان نيستند، اين مردم (دنيا خواهان) بر جدائي (از حق و حق پرستان) گرد هم آيند و از جماعت (مسلمانان) پراکنده گردند. سرپرستي کار اين مردم و کار دينشان را، کساني به دست گرفته‏اند که به نيرنگ و زشت کاري و رشوه و آدم کشي در ميان آنها رفتار کنند، گويا خود را پيشوايان و راهنمايان قرآني مي‏پندارند در صورتي که قرآن پيشوا و رهبر آنها نيست (بلکه هواي نفس و شيطان امام آنهاست) از حق (و حقيقت) در ميان ايشان به جاي نماند (سخنگوها و نويسندگان بسيار اما عامل به آن کم است) کسي است که آوازه حکمتهاي قرآن به گوشش خورده و به پيروي آن درآيد ولي هنوز درست ننشسته که از دين بيرون رود و از دين و روش پادشاهي به آئين پادشاهي ديگر درآيد (خلاصه دين او تابع آراء حکمرانان باشد) و از تحت سرپرستي پادشاهي به سرپرستي پادشاهي ديگر برآيد، و از پيروي زمامداري به پيروي زمامدار ديگري درآيد، و از تعهدات سلطاني به زير بار تعهدات سلطان ديگري برود، و به تدريج از آنجائي که خود خبر ندارند خداي تعالي آنان را بوسيله آرزو و اميد به نابودي کشاند. براستي که دام خدا بسيار محکم و سخت است، تا بدانجا که در گناه و نافرماني زاد و ولد کنند و به جور و ستم دينداري نمايند.

http://a-alavi110.blogfa.com/cat-7.aspx



:: بازدید از این مطلب : 444
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
نگاهی جامع به فرمایشات امام خامنه ای(مدظله) پیرامون نزدیک بودن ظهور

ظهور ولی عصر(عج) که می توان آن را بزرگترین واقعه پر رمز و راز تاریخ بشریت ناامید از دیرباز مورد توجه و اهتمام و آرزوی قاطبه شیعیان و مسلمانان بوده است ، دانستن خبرهایی پیرامون این واقعه ی شریف  که حدود 2000 روایت پیرامون آن از ائمه اطهار(ع) صادر شده است ، تلاش گسترده ای را در میان محققین و پژوهشگران از دیربار تا حال حاضر موجب شده است اما در این میان ما اعتقاد داریم ولی فقیه بعنوان رهبری جامعه ی اسلامی که هدایت الهی را با خود دارد و بواسطه ی حجت حق دستی در آسمان دارد بهترین مرجعیست که با هدایتهای او می توان نسبت به واقعه اسرارآمیز ظهور تا حدودی آگاهی یافت.

نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی و فرمایشات تاریخی بنیانگذار آن نشان می دهد که از ابتدای قیام 42 خرداد پیوندی عمیق و ذاتی میان این انقلاب مبارک و حرکت تاریخی منجی عالم بشریت یا همان ظهور وجود دارد ، امام خمینی(ره) با جمله ای کوتاه و در عین حال رسا این ارتباط را به زیبایی هرچه تمام تر به تصویر می کشند :

انقلاب ما آغاز نهضت جهانی اسلام به پرچمداری حضرت حجت ارواحناه فداه است

هدفگذاریهای بعدی انقلاب توسط امام که به روشنی قله درخشان ظهور را نشان می داد و بارها و بارها توسط آن روح ملکوتی تکرار می شد ، بر همگان آشکار کرد که هدف اصلی انقلاب چیزی جز رسیدن به قله ی درخشان ظهور نیست که تلاش همه جانبه همه جامعه علی الخصوص مسئولان باید برای رسیدن به این آرمان بزرگ به کار گرفته شود.

بعد از رحلت امام خمینی(ره) و زعامت خلف صالح او ، این آرمان نورانی با جدیتی چون گذشته پیگیری شد و ولی امر مسلمین(مدظله) در مناسبتهای گوناگون علی الخصوص در سالروز میلاد مبارک منجی عالم بشریت و ایام مبارک حج که دلها به حقایق معنوی علی الخصوص حقیقت نورانی ظهور توجه بیشتری داشت ، جامعه را به سوی این آرمان تاریخی هدایت کرده و با بیانات و بشارتهای بزرگ خود پرده از معمای رازآلود ظهور برمیداشت.

معظم له در طول 23 سال گذشته در مناسبتهای گوناگون پیرامون حقیقت درخشان ظهور و نزدیک بودن آن فرمایشات و بشارتهای مهم و صریحی داشته اند که ما در طول این مقاله به صورت مستند به بررسی آنها خواهیم پرداخت :

مدتی است که برخی از مخالفان ، با سردست گرفتن جملاتی از فرمایشات مقام معظم رهبری(مدظله) ، به زعم خود ، اقدام به تخطئه بشارت نزدیکی ظهور می نمایند ، در این مقاله برای روشن شدن حقیقت و نادرست بودن برداشت و استدلال آنها نگاهی جامع و کامل به فرمایشات معظم له پیرامون زمان ظهور خواهیم داشت و نشان خواهیم داد که نادیده گرفتن دهها بشارت ولی امر مسلمین در طی یک دهه ی گذشته و نگاه مطلق و یکجانبه به جملاتی از فرمایشات معظم له که می فرمایند :

هيچ وقت نميشود گفت كه حالا سالها يا مدتها مانده است كه اين اتفاق بيفتد، هيچ وقت هم نميشود گفت كه اين حادثه نزديك است و در همين نزديكى اتفاق خواهد افتاد. هميشه بايد مترصد بود، هميشه بايد منتظر بود...

و تخطئه هرگونه اظهار پیرامون نزدیک بودن ظهور  و  اتهام مخالفت با نظر ولی فقیه به قائلین دیدگاه بشارت ظهور ، بر طبق فرمایشات ولی امرمسلمین(مدظله) تا چه اندازه سست و بی اساس است که مخالفتی آشکار با مواضع و بیانات و بشارتهای معظم له دارد، در حالی که ما اعتقاد داریم فرمایشات و دیدگاههای ولی امرمسلمین(مدظله) باید بصورت جامع و کامل و در کنار هم مورد بررسی قرار گیرد و از نگاهی گزینشی به آنها که می تواند مصداق یومنون ببعض و یکفرون ببعض باشد ، پرهیز نمود.

برای اینکه دیدگاه جامعی پیرامون نگاه و موضع امام خامنه ای(مدظله) پیرامون نزدیکی ظهور به دست آوریم به ذکر برخی از بشارتهای معظم له که نه تنها به صراحت به نزدیکی ظهور اشاره دارد که لزوم آماده کردن نسل جوان کنونی برای این واقعه عظیم را گوشزد می فرمایند ، در طی سالهای گذشته می پردازیم:

ولی امر مسلمین(مدظله) چند ماه پس از کوران فتنه 78 و در حالی که کشور از شوک سنگینی رها شده و به سمت خلاصی از فتنه گران دوم خرداد پیش می رفت ، با جمله ای صریح ، روشن و اطمینان بخش در تجمع حماسی بسیجیان در نیمه ی شعبان که تجمع " منتظران ظهور" نامگذاری شده بود ، بصورت رسمی گفتمان مبارک نزدیکی ظهور را  برجسته می نمایند :

ما به زمان ظهور امام زمان(عج) این محبوب حقیقی انسانها نزدیک شده ایم . نیمه ی شعبان 78

اهمیت این مسئله آنجاست که حتی تعداد اندکی از بزرگانی که قائل به نزدیکی ظهور هستند نیز به خاطر جو نامناسب تخریب ، از علنی کردن بشارتهای خود ابا داشته و بشارتها را محدود به جمع خاص شاگردان نموده بودند در حالی که برخی از سخنرانان مطرح هم که جرات علنی کردن بشارتها را داشته اند ، به صور مختلف تخریب می شدند و در این فضاست که در روز فرخنده ی نیمه ی شعبان 78 و در جمعی باشکوه متشکل از بهترین منتظران و بسیجیان ، با جمله ی تاریخی امام امت به صورت رسمی گفتمانی آغاز می شود که در محافل و سخنرانی های گوناگون و به صور مختلف در جامعه تبلیغ می گردد ، به اذعان برخی از آگاهان این مرحله را می توان آغاز موج اول بشارت ظهور دانست که با بشارتهای مکرر ولی امر مسلمین(مدظله) و از طریق سخنرانی ها و نشریات و محافل مذهبی و هیئتها به تدریج اوج می گرفت.

ولی امر مسلمین در پیام حج سال 80 با اشاره ی مجدد به این حقیقت درخشان به صراحت از خواص دنیای اسلام می خواست تا جوانان بالنده ی این نسل را برای رویارویی با حوادثی بزرگ و به دوش کشیدن بار امانتی سنگین و شالوده ریزی امت متحد و یکپارچه اسلام آماده سازند :

علما و روشنفکران و سیاستمداران دنیای اسلام درس وحدت و یکپارچگی را برای ملتهای خود تکرار کنند و جوانان بالنده این نسل را برای رویارویی با حوادث بزرگ و به دوش کشیدن بار امانتی سنگین و شالوده ریزی امت متحد و یکپارچه اسلام آماده سازند. قسمتی از پیام مقام معظم رهبری(مدظله) به مراسم حج سال 80

کسانی که آن مقطع را به یاد دارند به خوبی می دانند که فارغ از شرایط نامناسب سیاسی و فرهنگی دولت اصلاحات ، زمینه سازی غرب برای تهاجم به خاورمیانه برای محکم تر کردن نظام سلطه و وجود نشانه ها و مناسبتهای قابل تامل سال 81 برای ظهور ( چون جمعه بودن عاشورا و 23 ماه مبارک رمضان) و البته موج بشارتی که از چند سال قبل آغاز شده بود ، سبب شد تا انتظار برای وقوع ظهور در سال 81  به وجود آید و وقایع و تحولات رصد گردد ، اما چند ماه قبل از موعد اصلی یعنی عاشواری سال 81  برخی از بزرگان به نقل از امام خامنه ای(مدظله) از بداء در ظهور  خبر دادند :

آیت الله ناصری ، حسینیه حضرت ابوالفضل(ع) اصفهان 15/5/81 :

این تذکر را هم عرض بکنم; اوضاع خیلی خوبی نیست برادر من . من می دانم مکرر از بعضی از بزرگان نقل شده است . خودم چیزی ندارم لکن شنیده ام بزرگان فرموده اند: «فرج حضرت خیلی نزدیک است » و همین طور هم هست . الان خیلی از اشخاص از غربال در می روند و می افتند پایین و فسادشان ظاهر می شود و از خط ولایتی ها خارج می شوند . حواستان جمع باشد که مبادا از غربال خارج شوید، مقام رهبری هم - که خدا ان شاءالله حفظشان کند - مدتی قبل داستان مفصلی فرمودند که ما حصلش را عرض می کنم که: «فرج خیلی نزدیک بود لکن بداء حاصل شد .»

http://www.hawzah.net/FA/magart.html?MagazineID=0&MagazineNumberID=4343&MagazineArticleID=31081

کسانی که در شب 23 رمضان سال 1381  (که مصادف با جمعه بود و انتظار زیادی ایجاد کرده بود)در مسجد مقدس جمکران و در میان خیل دهها هزار منتظر ظهور حضور داشتند به خوبی شور و شوق و انتظار آن شب را جمع را به یاد دارند.

اما با عدم تحقق نشانه ی بزرگ ظهور در 23 رمضان ( همچنانکه بزرگانی چون آیت الله ناصری به نقل قول از مقام معظم رهبری(مدظله) از وقوع بداء خبر داده بودند) ممکن بود یاس و ناامیدی مختصری در برخی از جوانان به وجود آید که ولی امر مسلمین با تشخیص این آسیب و اندکی قبل از عاشورای سال 81 ، جوانان را از مایوس شدن بعلت عدم تحقق وعده الهی  و آرمانهای الهی، و افتادن در ورطه ناامیدی برحذر داشتند که این تذکر و هشدار با توجه به زمینه های قبلی بسیار پرمعنا و قابل توجه و البته بجا بود و نشان می داد معظم له تا چه حد بر جریانها و امواج موجود بر جامعه از جمله موج مبارک نزدیکی و بشارت ظهور اشراف دارند.

و اما در سال 82 معظم له با توجه به حمله استکبار به افغانستان و عراق و زمزمه های زمینه چینی برای حمله به ایران ، و در حالی که در فضای دولت اصلاحات بسیاری از ارگانها و شخصیتها مرعوب شده بودند و در حالی که موضوع هسته ای ایران بعنوان بهانه ی غرب برای فشار و حمله ی احتمالی به تدریج برجسته می شد ، در نیمه شعبان سال 82 به صراحت از وجود زمینه ی ایستادگی و مقاومت در برابر قدرتهای مادی و مستکبران عالم خبر داده و چنین ایستادگی و مقاومتی را زمینه ساز ظهور آن حضرت بیان فرمودند :

در مقابل مستکبران عالم زمینه این وجود دارد که توده های مردم بر روی حرف حق خودشان بایستند ودر صورت تحقق این زمینه و مقاومت ملتها ،  زمینه امام زمان(عج) فراهم خواهد شد. (سال 82)

در سال 84 و با روی کار آمدن دولتی برخواسته از متن مردم که علاوه بر پیگیری مطالبات عدالت خواهی و به راه انداختن نهضت خدمت رسانی ، به صورتی برجسته و بی سابقه جامعه را به بحث مهدویت و نزدیکی ظهور توجه می داد  ، پدیده ی بسیار مهمی که چون عدالت خواهی و خدمت رسانی از مطالبات چندین ساله ولی فقیه بود.

این سلسله بشارتهای ولی امر مسلمین تا سال 87 بصورتی ملایم همچنان ادامه داشت تا اینکه در سال 87 ، موجی دیگر از بشارت نزدیکی ظهور با بیانات معظم له آغاز شد ، معظم له در نیمه ی شعبان سال 87 ضمن برشمردن اوضاع فاجعه بار کنونی جهان ، بیان می دارند که جهان امروز پر و از ظلم و جور بوده و تشنه ی نسیم عدالت مهدویست. این بشارت در حالیست که معظم له در ابتدای این سخنرانی به صراحت اوضاع کنونی جهان را همان اوضاع ذکر شده در روایات بیان می نمایند :

بشارت صریح امام خامنه ای(مدظله) به سرعت در رسانه ها منعکس می شود و سردبیر محترم کیهان در اولین شماره بعد از این سخنرانی مقاله ی ویژه ی خود را با عنوان " خبر آمد خبری در راه است" به انعکاس و تبیین این بشارت اختصاص می دهد.(http://kayhannews.ir/870528/2.htm#other204)

بشارت ظهور در سال 87 با جمله ی دیگری از ولی امر مسلمین(مدظله) تقویت شده و اوج می گیرد ، معظم له در پیام حج سال 87 بشارتهای بزرگی را بیان فرموده و آینده ی درخشانی را برای امت اسلامی مژده می دهند :

اكنون در قرن پانزدهم هجری اين مكاتب سياسی و اقتصادی غربند كه پای در گِل و دچار ضعف و فروپاشی و هزيمت‌اند و اسلام با بيداری مسلمانان و بازيافت هويّت خويش و با مطرح شدن انديشه‌ی توحيدی و منطق عدالت و معنويّت، دور تازه‌ئی از شكوفائی و عزت خويش را آغاز كرده است.

كسانی كه در گذشته‌ئی نه چندان دور آيه‌ی يأس ميخواندند و نه تنها اسلام و مسلمين بلكه اساس معنويت و دينداری را در برابر هجوم تمدن غرب، از دست‌رفته می‌پنداشتند، امروز سر بر افراشتن اسلام و تجديد حيات قرآن و اسلام، و متقابلاً ضعف و زوال تدريجی آن مهاجمان را به چشم می‌بينند. و با زبان و دل تصديق ميكنند.

من با اطمينان كامل ميگويم: اين هنوز آغاز كار است، و تحقق كامل وعده‌ی الهی يعنی پيروزی حق بر باطل و بازسازی امت قرآن و تمدن نوين اسلامی در راه است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِی ارْتَضي‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِی لا يُشْرِكُونَ بِی شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»

http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=4821

به صراحت می بینیم که ولی امر مسلمین با اطمینان کامل از در راه بودن تحقق کامل وعده الهی(ظهور) برای تمدن نوین اسلامی سخن می گویند و بشارت می دهند که به خوبی میزان نزدیک بودن ظهور را می رساند ، برخی از مخالفان از جمله ی، این هنوز آغاز راه است ، چنین نتیجه می گیرند که معظم له تحولات کنونی را آغاز راه دانسته و آن را چندان نزدیک نمی دانند ، در حالی که دقت در جمله ی قبل که تعجب و تصدیق عزت اسلامی توسط  مایوس شدگان از اسلام را بیان می نماید به خوبی نشان می دهد که منظورمعظم له از جمله " و این تازه آغاز راه است " به موضوع عزت مسلمانان بازمی گردد که در هنگام ظهور کامل خواهد شد و عرت کنونی تازه جزئی از آن عزت عظیم است و حتی اگر اینچنین هم نبود ، تنها بشارت " .... در راه است " در جملات فوق به خوبی میزان نزدیکی ظهور در دیدگاه معظم له را نشان می دهد.

قابل تامل است که برخی از رسانه ها که از تعصب مورد ادعای مخالفین در مورد نزدیکی ظهور نیز بهره ای ندارند ، نیز برداشت فوق را از جملات و بشارتهای معظم له داشته اند.

از سویی دیگر سومین بشارت بزرگ ولی امر مسلمین در سال 87 در خطبه های عید سعید فطر رقم می خورد و معظم له اظهار امیدواری می نمایند که نسل کنونی فلسطین شکست قطعی اسرائیل را ببینند ، تحولی که به اذعان بسیاری از محققان و متخصصان از تحولات بعد از ظهور امام زمان(عج) است که این بشارت نیز به سرعت به تیتر اول رسانه های مطرح کشوری تبدیل می گردد.

امروز بزرگان صهيونيست اعتراف ميكنند كه رو به ضعف و انهزام و شكست هستند و مسلماً دنياى اسلام آن روز را خواهد ديد و اميدواريم همين نسل كنونىِ مردم فلسطين ببينند آن روزى را كه فلسطين در اختيار مردم فلسطين، ملت فلسطين و صاحبان خانه قرار گرفته است و آنها بتوانند آنجا به اراده‌ى خودشان و آنچنانى كه شايسته‌ى آنهاست، زندگى كنند

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3902

قابل توجه است که این بشارتهای بزرگ امام خامنه ای(مدظله) با انتشار گسترده فایل صوتی بسیار نزدیک بودن ظهور که منسوب به آیت الله بهجت(ره)( در فضای نت و غیرنت) بوده و آیت الله ناصری آنرا نقل می نمایند ، همزمان می شود و با انعکاس در برخی از رسانه های مطرح ، به شدت مورد توجه و استقبال و سئوال و پیگیری جامعه قرار می گیرد.

 

از سویی دیگر فایل صوتی دیگری منتسب به حجت الاسلام حاجتی امام جمعه ی اهواز در فضای نت و غیرنت منتتشر می شود که در آن  از قول یکی از دوستان امام(ره) خطاب به ولی امرمسلمین(مدظله) بیان می شود که ظهور در دوران رهبری شما واقع خواهد شد.

و اینگونه است که چون سال 78 موج دیگری از توجه به نزدیکی ظهور در جامعه از سال 87 به راه می افتد و با  بشارتها و نشانه یابی ها روز به روز در جامعه تقویت شده و اوج می گیرد ، که در نهایت این امر خود را به طور واضح در ابتدای زمستان 89 و با انتشار گسترده فیلم ظهور بسیار نزدیک است ، خود را نشان می دهد ، همزمانی انتشار این فیلم مستند با آغاز تحولات بزرگ و بیداری اسلامی در منطقه که در فیلم مذکور مورد اشاره و پیش بینی قرار گرفته است ، به اقبال و انتشار گسترده ی آن در جامعه کمک شایانی می کند اما با گذشته دو ماه از انتشار فیلم مذکور ، جبهه ی مخالفی شکل می گیرد که با انگیزه های گوناگون فرهنگی ، سیاسی و ... شروع به مقابله با فیلم مذکور و محتوای آن با توسل به راههای گوناگون می شوند اما با کارگر نیفتادن هیچ یک از راهها ، این تنها تهمت دروغ وابستگی به فرد جنجالی دولت است که با توجه به داغ بودن بحث آن در جامعه منجر به تخریب سازندگان این فیلم مستند می گردد ، اتهامی که با وجود اثر تخریبی شدید خود ، هیچ گاه ثابت نمی شود.

موج تخریبی ایجاد شده بر علیه فیلم مستند و تهیه کنندگان آن در حالی ذهن بسیاری از افراد موثر را تحت تاثیر قرار می دهند که ولی امر مسلمین(مدظله) بعنوان فصل الخطاب بسیاری از مردم و با وجود انتظار آنها تا 6 ماه بعد از انتشار فیلم مذکور هیچ جمله ای در این زمینه بیان نمی کنند ، اما معظم له در آستانه ی نیمه شعبان ، و در حالی که جامعه می رود تا فیلم مذکور و حواشی آن را به فراموشی بسپارد ، در جمع اعضای مرکز تخصصی مهدویت فرمایشات مهمی ایراد می نمایند ، فرمایشاتی که هرچند هیچ اشاره ی مستقیمی به فیلم مذکور و محتوای آن ندارد ، اما جامعه آن را  در راستای فیلم تلقی می نماید ، معظم له تحقیقات پیرامون ظهور را کار اهل فن دانسته و همگان را از کارهای عامیانه برحذر می دارد ، قابل توجه است که تنها مصداق و مثالی که معظم له در این سخنرانی برای کارهای عامیانه ذکر می نمایند ، اشعار شاه نعمت الله ولی و تطبیق های بی محابا وعامیانه ی آن است در حالی که هیچ اشاره ی مستقیمی به محتوای فیلم مستند و مصادیق شخصیتهای ظهور نمی شود ، اما جملاتی مهم پیرامون زمان ظهور توسط معظم له بیان می شود که نگاهها را به خود معطوف می دارد :

هيچ وقت نميشود گفت كه حالا سالها يا مدتها مانده است كه اين اتفاق بيفتد، هيچ وقت هم نميشود گفت كه اين حادثه نزديك است و در همين نزديكى اتفاق خواهد افتاد. هميشه بايد مترصد بود، هميشه بايد منتظر بود...

جملاتی که بسیاری از نشانه ها و بشارتهای گذشته را زیر سئوال می برد و علی رغم بشارتهای گذشته بعنوان کلام آخر ولایت تلقی می شود که البته ولایت پذیری قائلین به این جریان را نیز به همراه دارد ، اما نکته ی مهم اینجاست که چندماهی بیش نمی گذرد که بشارتهای جدید معظم له با عباراتی نو و روح و جانی تازه ، این صحبتها را تحت الشعاع قرار داده و بار دیگر موج بشارت ظهور طراوت تازه ای میگیرد  ، معظم له در سفر تاریخی کرمانشاه و در جمع مردم خون گرم گیلانغرب صریح ترین بشارتها را اینگونه بیان می فرمایند:

من تردیدی ندارم که آینده متعلق به اسلام است ، آینده در قلمرو اسلام است و شما جوانها ان شاالله آنروزی را که پرچم اسلام در تمام این مناطق به اهتزار دربیاید و یک مجموعه ی متحد اسلامی مقتدر و باعزت تشکیل بشه ، اون روز رو شما خواهید دید به توفیق الهی!

انعکاس سریع فرمایشات ولی امر مسلمین در رسانه ها ، آیا اتحاد مقتدرانه ی ملتهای منطقه معنایی جز ظهور دارد؟ زیرا روایات عصر ظهور فضای فتنه و درگیری و آشوب را قبل از ظهور در خاورمیانه ترسیم می کنند و تنها بعد از ظهور است که مجموعه ی متحد اسلامی با رهبری امام زمان(عج) در خاورمیانه شکل می گیرد!

با کمی دقت مفاهیم بلند و درخشان این بیانات آشکار می شود ، زیرا محققان متفق القول هستند که بنابر روایات قبل از ظهور در خاورمیانه حکومتهای ظلم و جور برسرکار بوده و فتنه و آشوب و درگیری از یمن و عراق و شام تا مصر و .... وجود دارد و مجموعه ی متحد اسلامی  مقتدر و عزتمند تنها بعد از ظهور و با درایت و رهبری الهی امام زمان(عج) تشکیل خواهد شد.

بیداری اسلامی ، انقلاب ملتهای مسلمان و خیزش مستضعفین از اروپا تا آمریکا ، نمود بسیار عجیب و عمیقی در فرمایشات امام خامنه ای(مدظله) دارد ، عبارات فصل جدید تاریخ بشریت ، پیچ بزرگ تاریخی ، دوران تازه ی جهان ، انقلاب ملتها بر علیه امپراطوری آمریکا ، مقدمه تحولی بزرگتر و ... در کلام معظم له ، همه و همه عظمت تحولات جاری را نشان میدهد که از واقعه ای عظیم و در شرف وقوع خبر می دهد.

در واقع می توان گفت ولی امرمسلمین(مدظله) با این بشارتها به نسل جوان کنونی حرف آخر را زدند بشارتی که قبلاً نیز در مناسبتهای دیگری بیان فرموده بودند. اما تعابیر تشکیل " خاورمیانه اسلامی" ، "مجموعه متحد اسلامی" ، "تمدن نوین اسلامی" ، "قدرت بین الملل اسلامی" ، "قطب قدرتمند جهان " که به کرات در چندین سال گذشته در بیانات امام خامنه ای(مدظله) دیده شده و حقایقی در حال وقوع هستند ، نیز گواهی دیگر است و به خوبی از موضع و نگاه معظم له پیرامون زمان ظهور پرده برداری می نماید.

همچنین بحث وعده ی الهی ظهور و ارتباط آن با تحولات جاری منطقه و جهان در کلام ولی امر مسلمین(مدظله) نیز خود بحثی مفصل است و فرصتی دیگر می طلبد ، که حاوی بشارتهای فراوان است ، هرچند معظم له برخلاف برخی از تحلیل گران ظاهربین بارها و بارها از نتیجه ی قطعی بیداری اسلامی که منجر به پیروزی قیام ملتهای منطقه خواهد شد ، خبر می دهند که نابودی دشمنان و پیروزی نهایی اسلام را در پی خواهد داشت که این آرمانهای بلند تنها با ظهور امام عصر(عج) قابل تحقق می باشد.

سخن آخر

همانگونه که دیدیم به صراحت می توان ادعا کرد که ولی امر مسلمین(مدظله) سردمدار و پرچمدار بحث بشارت ظهور است که با نگاه الهی خود به خوبی با وجود تمام محدودیتها و ملاحظات ، ابرهای شک و تردید را برای منتظران و شیفتگان و مبشران ظهور کنار زده و افق روشن آینده که بر جهان احاطه پیدا کرده است را به بیانات گوناگونی بشارت می دهند و درست به همین دلیل یعنی سرچشمه ولایی بشارت است که علی رغم همه ی تخریب ها ، این موج مبارک همچنان با پویایی به حرکت خود ادامه داده و با تداوم تحولات بزرگ و وقوع نشانه های بزرگ جدید به زودی تمام عرصه ها را فتح و تمام اذهان و قلوب را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

شور و شوق و حرکت توده های مستضعف در سراسر جهان نشان می دهد اراده ی حق برای استخلاف مستضعفان و تحقق آیه ی شریفه " و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و ... " که با وقوع انقلاب اسلامی آغاز شده بود اینک با تحقق بیداری اسلامی و قیام مستضعفان جهان وارد مرحله ی تازه ای شده است مرحله ای که می توان در صبح آن اشعه های خورشید زیبای ظهور را به روشنی دید.



:: بازدید از این مطلب : 624
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
I always feel happy, you know why?
من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

Because I don't expect anything from anyone
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم

Expectations always hurt ...
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ...

Life is short ...
زندگی کوتاه است ...

So love your life ...
پس به زندگی ات عشق بورز ...

Be happy
خوشحال باش

And keep smiling
و لبخند بزن

Just Live for yourself and ..
فقط برای خودت زندگی کن و ...
Befor you speak ؛ Listen
قبل از اینکه صحبت کنی ؛ گوش کن

Befor you write ؛ Think
قبل از اینکه بنویسی ؛ فکر کن

Befor you spend ؛ Earn
قبل از اینکه خرج کنی ؛ درآمد داشته باش

Befor you pray ؛ Forgive
قبل از اینکه دعا کنی ؛ ببخش

Befor you hurt ؛ Feel
قبل از اینکه صدمه بزنی ؛ احساس کن

Befor you hate ؛ Love
قبل از تنفر ؛ عشق بورز

That's Life …
زندگی این است ...

Feel it, Live it & Enjoy it
احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر



:: بازدید از این مطلب : 496
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
روی اسم  هر کشور کلیک کنید  و مناظر مختلف از آن کشور به همراه

 موسیقی آن کشور را بینید و بشنوید

 


:: بازدید از این مطلب : 663
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
در زمان ها ي گذشته ، پادشاهي تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و براي اين كه عكس العمل مردم را ببيند خودش را در جايي مخٿي كرد. بعضي از بازرگانان و نديمان ثروتمند پادشاه بي تٿاوت از كنار تخته سنگ مي گذشتند. بسياري هم غرولند مي كردندكه اين چه شهري است كه نظم ندارد . حاكم اين شهر عجب مرد بي عرضه اي است و ... با وجود اين هيچ كس تخته سنگ را از وسط بر نمي داشت . نزديك غروب، يك روستايي كه پشتش بار ميوه و سبزيجات بود ، نزديك سنگ شد. بارهايش را زمين گذاشت و با هر زحمتي بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناري قرار داد. ناگهان كيسه اي را ديد كه زير تخته سنگ قرار داده شده بود ، كيسه را باز كرد و داخل آن سكه هاي طلا و يك يادداشت پيدا كرد. پادشاه در ان يادداشت نوشته بود : " هر سد و مانعي مي تواند يك شانس براي تغيير زندگي انسان باشد

:: بازدید از این مطلب : 650
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

دو کلٌاش، به نام امام زاده، سنگ قبری ساخته در گوشه ی گورستان کهنه ی دهی در خاک می کنند و آنگاه مدعی می شوند که امام را به خواب دیده اند که نالان و شاکی و خونین دل از مردم آن دیار که « فرزند مرا از یاد برده اند و عهد مسلمانی فراموش کرده اند، حال انکه مزار او در فلان نقطه ی گورستان کهنه ی ایشان به فلان نشانه، بی حرمت و غریبانه افتاده است».

پس به همراهی جماعت مسلمانان نقطه معهود را می کاوند. سنگ قبر آشکار و حجت راست می شود. بر آن مقام بقعه و بارگاهی می سازند و مسلمانان به سبیل صدقات و موقوفات به رفع ملال خاطر امام شاکی کمر می بندند و آن دو مرد که تولیت امام زاده ساختگی را از ان خود کرده بودند به درهم و دینار و راحت و آسایش می رسند.

مگر چندی بعد یکی از آن دو نقدینه ای از دیگری می رباید و چون صاحب نقدینه از او مال خود طلب می کند، امام زاده را به شهادت طلبیده به مرقد مطهر او سوگند ها یاد می کند که از اتهام سرقت مبرا است و چندان در این کار پا می فشارد که آن دیگری را جز این چاره نمی ماند که فریاد برآورد « آخر ای بی غیرت این همان امامزاده ای است که باهم ساخته ایم».



:: بازدید از این مطلب : 457
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

در حد امکان با این افراد کمتر معاشرت کنید

خودشیفته ‌ها

● منفی گراها

● افرادی که همیشه در مورد دیگران قضاوت می‌کنند

● خود رای‌ها

● همیشه ناامیدها

● آنهایی که نمی‌توانند صممیمی‌ شوند

● حرمت شکن‌ها

● آنهایی که همیشه متوقع هستند



:: بازدید از این مطلب : 453
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
روز خود را با شکر خدا آغاز کنید. بابت بستری که شب را روي آن خوابیدید، سقفی که سر پناه تان بود، شکرگزار باشید؛ بابت آب جاری، صابون، دوش، مسواک، لباس ها، کفش، یخچال برای سرد نگه داشتن غذای تان، ماشین برای رانندگی، شغل، دوستان، مغازه ها که خرید مایحتاج خانواده را آسان می کنند، رستوران ها، خدمات رفاهی و عمومی، و وسايل برقی که بار سنگینی از زحمات زندگی را برداشته، شکرگزار باشید. بابت صندلي که روي آن می نشینیدف و زمين فرش شده ای که روي آن راه مي روید، شکرگزار باشید. بابت آب و هوا، خورشید، آسمان، پرندگان، درختان، چمن، باران، و گل ها، شکرگزار باشید

:: بازدید از این مطلب : 428
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
در تاریخ مشرق زمین شیوانا را استاد عشق و معرفت و دانایی می دانند، اما او در عین حال کشاورز ماهری هم بود و باغ سیب بزرگی را اداره می کرد و درآمد حاصل از این باغ صرف مخارج مدرسه و هزینه زندگی شاگردان و مردم فقیر و درمانده می شد.

درختان سیب باغ شیوانا هر سال نسبت به سال قبل بارور تر و شاداب تر می شدند و مردم برای خرید سراغ او می آمدند. یک سال تعداد سیب های برداشت شده بسیار زیادتر از از قبل بود و همه شاگردان نگران خراب شدن میوه های بودند. در دهکده ای دور هم کاهن یک معبد بود که به دلیل محبوبیت بیش از حد شیوانا، دائم پشت سر او بد می گفت و مردم را از خرید سیب های او بر حذر می داشت.

چندین بار شاگردان از شیوانا خواستند تا کاهن معبد را گوش مالی دهند و او را جلوی معبد رسوا کنند، اما شیوانا دائم آنها را به صبر و تحمل دعوت می کرد و از شاگردان می خواست تا صبور باشند و از دشمنی کاهن به نفع خود استفاده کنند !!!

وقتی به شیوانا گفتند که تعداد سیب های برداشت شده امسال بیشتر از قبل است و بیم خراب شدن میواه های میرود٬ شیوانا به چند نفر از شاگردانش گفت که بخشی از سیب ها را با خود ببرند و به مردم ده به قیمت بالا بفروشند، در عین حال به شاگردان خود گفت که هر جا رسیدند درسهای رایگان شیوانا را برای مردم ده بازگو کنند و در مورد مسیر تفکر و روش معرفتی شیوانا نیز صحبت کنند…

هفته بعد وقتی شاگردان برگشتند با تعجب گفتند که مردم ده نه تنها سیب های برده شده را خریدند بلکه سیب های اضافی را نیز پیش خرید کردند.

یکی از شاگردان با حیرت پرسید: اما استاد سوالی که برای ما پیش آمده این است که چرا مردم آن ده با وجود اینکه سال ها از زبان امین معبدشان بدگویی شیوانا را شنیده بودند ولی تا این حد برای خرید سیب های شیوانا سر و دست می شکستند؟

شیوانا پاسخ داد: جناب کاهن ناخواسته نام شیوانا را در اذهان مردم زنده نگه داشته بود، شما وقتی درباره مطالب معرفتی و درسهای شیوانا برای مردم ده صحبت کردید، آنها چیزی خلاف آنچه از زبان کاهن شنیده بودند را مشاهده کردند، به همین خاطر این تفاوت را به سیب ها هم عمومیت دادند و روی کیفت سیب های شما هم دقیق شدند و عالی بودن آنها را هم تشخیص دادند. ما سود امسال را مدیون بدگویی های آن کاهن بد زبان هستیم. او باعث شد مردم ده با ذوق و شوق و علاقه و کنجکاوی بیشتری به درس های معرفت روی آودند و در عین حال کاهن خود را بهتر بشناسند

پیشنهاد می کنم به او میدان دهید و بگذارید باز هم بدگویی و بد زبانی اش را بیشتر کند! به همین ترتیب همیشه می توان روی مردم این ده به عنوان خریدار های تضمینی میوه های خود حساب کنید.

هر وقت فردی مقابل شما قد علم کرد و روی دشمنی با شما اصرار ورزید. اصلا مقابلش نایستید، به او اجازه دهید تا یکطرفه در میدان دشمنی یکه تازی کند… زمان که بگذرد سکوت باعث محبوب تر شدن شما و دشمنی او باعث شکست خودش می شود.

در این حالت همیشه به خود بگویید، قدرت من بیشتر است چرا که او هیچ تاثیری روی من ندارد و من هرگز به او فکر نمی کنم و بر عکس من باعث می شوم تا به طور دائم در ذهن او جولان دهم و او را وادار به واکنش نمایم، این جور مواقع سکوت نشانه قدرت است



:: بازدید از این مطلب : 461
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
قبل از اینکه ادامه رو بخونی یکی از سازهای زیر رو انتخاب کن:
 
سنتور.....گیتار..... پیانو....سه تار....ارگ....ویلون.....دف...آکاردئون...شیپور
 
 
جواب در ادامه مطلب


:: بازدید از این مطلب : 459
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

خدایا توی این دنیای به این بزرگی و این همه موجود حالا چرا کرم؟ این همه موجود عجیب غریب، آخه چرا کرم؟

نمیشد منو زرافه یا الاغ خلق میکردی؟ خداییش این هم ایده بود که به سرت زد!!!


نه چشم داریم نه دهن داریم نه دماغ داریم فقط یه لوله درازیم.

صبحها که از خواب پامیشیم باید همینجور الکی تو خاکا لول بخوریییییم تا شب مثل احمقها خسته بیفتیم بخوابیم. خدایا ناشکری نمیکنم. چون به قول دوستام که میگن برو خدارو شکر کن باز کرم خاکی شدی،ولی به قول آدما آدم باید یه نگاهی هم به بالا داشته باشه دیگه!

حالا نمیگم دوست داشتم آدم بودم ولی مار که میتونستم باشم.

خودم که چشم ندارم خودمو ببینم ولی بچه ها میگن استعداد پرورش اندام دارم اگه از مکمل

استفاده کنم بعد شیش ماه مار میشم ولی من دوست دارم مار واقعی باشم…

هیییی چی بگم که هرچی بگم کم گفتم،

دیروز یه سری زدم به بیرون خاک دیدم یه مگسه دست دوست دخترشو گرفته بود و بهش

میگفت فردا ببرمت یه جایی که جیگرت حال بیاد،

آقا ما یادمون افتاد که تک جنسی هستیم همچی سوختیم که نگو آهان چی بگم خدا، به شتره

گفتن گردنت کجه گفت کجام راسته؟

راستی خدا من به شترم راضیم ها



:: بازدید از این مطلب : 637
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

روزی دو نفر در جنگل قدم می زدند.
ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد..
یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید.
دیگری گفت بی جهت آماده نشو هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود.
مرد اول به دومی گفت : قرار نیست از شیر سریعتر بدوم. کافیست از تو سریعتر بدوم...

و اینگونه شد که شاخه ای از مدیریت بنام مدیریت بحران شکل گرفت



:: بازدید از این مطلب : 400
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هرروز صبح یک حساب برات باز می کنه و توشهشتادوشش هزاروچهارصد دلار پول می گذاره ولی دوتا شرط داره. یکی اینکه همه پول را باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس می گیرند.

نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول را به حساب دیگه ای منتقل کنی. هرروز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه.

شرط بعدی اینه که بانک می تونه هروقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه  تموم شد. حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟


او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و.....
«
همه ما این حساب جادویی را در اختیار داریم:

 

زمان

این حساب با ثانیه ها پر می شه.

هرروزکه از خواب بیدار میشیم هشتادوشش هزارو چهارصد ثانیه به ما جایزه میدن

شب که می خوابیم مقداری را که مصرف نکردیم نمیتونیم به روز بعد منتقل کنیم.

لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته.

دیروز ناپدید شده.

هرروز صبح جادو می شه و هشتادوشش هزاروچهارصد ثانیه به ما میدن. یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی.... بانک می تونه  هروقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده!!!!.

ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم!

بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم.



:: بازدید از این مطلب : 440
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()